English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . U دعوت شما را با منت قبول می کنم
fiddled U کار بیهوده کردن
fiddled U ویولن
fiddled U کمانچه
fiddled U ویولن زدن زرزر کردن
fiddled U ور رفتن به چیزی
invitation U جلب
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U وعده خواهی وعده گیری
invitation U مسابقه دعوتی
invitation U دعوت
invitation U قابل دیدن رو صفحه DTP یا طرح گرافیکی در مرحله طراحی ولی چاپ نشده
invitation to tender U دعوت به مناقصه
invitation to tender U دعوت به مزایده
invitation to treat U دعوت به مذاکره
invitation to treat U پیشنهادمعامله
to proffer an invitation U رسما دعوت کردن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
letter of invitation U رقعه دعوت
letter of invitation U دعوت نامه
invitation to treat U دعوت به معامله
to withdraw the invitation to an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). U باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
cards U ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
cards U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards U برگ
cards U تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards U ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards U قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards U یک کارت پانچ
cards U برگه
cards U ماشین پرداخت پارچه
cards U پنبه زنی
cards U ورق بازی کردن
cards U کارت تبریک کارت عضویت
cards U مقوا
cards U کارت ویزیت بلیط
cards U کارت
cards U ورق بازی گنجفه
cards U ورق
cards U کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards U وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards U روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards U بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards U تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards U وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards U خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards U وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards U کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards U ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards U سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards U مین فلز برای تختههای مدار
cards U بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
stack the cards <idiom> U برای کسی نقشه کشیدن
show one's cards <idiom> U برگ آس را رونکردن
To deal the cards . U ورق دادن
vaccination cards U دفترچه های واکسیناسیون
house of cards U ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
house of cards U طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards U ساختمان با ورقهای پاسور
vaccination cards U دفترچه های مایه کوبی
play one's cards right <idiom> U از فرصتهای خود سودبردن
To cheat at cards. U درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
green cards U کارت سبز
credit cards U کارت اعتباری
program cards U کارتهای برنامه
report cards U کارنامه
credit cards U کارت یاورقه خرید نسیه
To stack the cards . U ورق زدن ( تقلب درقمار )
To play cards . U ورق بازی کردن
playing cards U ورق گنجفه
playing cards U ورق بازی , برگ
control cards U کارتهای کنترل
playing cards U گنجفه
house of cards <idiom> U
identity cards U شناسنامه
lay one's cards on the table <idiom> U صادقانه معامله کردن
hold all the trump cards <idiom> U کنترل کامل داشتن
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
Shall we play a game of cards? U یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. U دست خود را رو کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com