English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I did it unwittingly. I lost count. U از دستم دررفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He has lost count. U حساب از دستش دررفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
unwittingly U سهوا"
unwittingly <adv.> U ناآگاهانه
Get lost! <idiom> U دورشدن
lost U گلوله ناپیدا
to get lost U گم شدن
lost U از دست رفته تلف شده
lost U ضاله
to get lost U گم کردن
lost U زیان دیده
lost cause U هدف تحقق نیافتنی
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
to get lost U گمراه شدن
lost causes U هدف تحقق نیافتنی
lost U مفقود
lost U منحرف
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost U گم شده
lost U گمشده
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost U از دست رفته ضایع
lost U شکست خورده گمراه
to count out U یکی یکی شمردن وبیرون دادن
I'm going to count to three. <idiom> U تا سه میشمارم.
take the count U بلند شدن پس از شماره 01
to count up U جمع زدن
to count up U حساب کردن
to count U طرفدار شمردن
to count down U شمردن
count out <idiom> U بیرون نگهداشتن
to count down U دادن
count on <idiom> U بستگی داشتن به
He cant count yet. U هنوز شمردن بلد نیست
re count U از سرشمردن
Count me out . U دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
re count U دوباره شمردن
to count U بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
count down U از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
to count [as] U معتبر بودن
count U تعداد ایمپولز
count U شمارش
count U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
count U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count U تعداد امتیاز توپزن
count U فرض کردن
count U پنداشتن
count U حساب کردن
count U شمردن
count U شمار
count U کنت
to count [as] U به حساب رفتن
Count me in! U روی من حساب کن!
Count me in! U من حاضرم برای اشتراک!
to count [as] U به شمار رفتن
count out U ناک اوت
count off U شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count by ones U یکی یکی بشمارید
no love lost <idiom> U سوء نیت ،احساسبدی داشتن
She lost her loved ones . U تمام عزیزانش را از دست داد
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
lost documents U اسناد و مدارک گم شده
lost document U مدرک گم شده
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
long-lost U کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
To be lost . To disappear . U ازمیان بر افتادن
He lost everything that was dear to him. U آنچه برایش عزیز بود از دست داد
lost chain U زنجیره از دست رفته
contact lost U تماس قطع شد
contact lost U هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
contact lost U هدف گم شد
lost time U زمان گمگشته
lost chain U زنجیره گم شده
lost child U طفل لقیط
lost time U زمان مفقوده
lost article U شیئی گمشده
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost head U افت بار
lost target U تیر خطا
lost mass U افت جرم
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
lost ball U گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
sleep was lost to me U خواب بمن حرام شد
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
lost animal U حیوان ضاله
she has lost her roses U چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost animal U حیوان گمشده
i lost the train U به قطار نرسیدم
i lost the train U قطار را از دست دادم
lost article U لقطه
i lost sight of it U از نظرم نهان گشت
i lost my friends U دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience U طاقتم طاق شده است
he lost the seat U دوباره بوکالت برگزیده نشد
knot count U رجشمار [گره زرعی] [تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
frequency count U شمار بسامد
thread count U [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
long count U شمردن تا 01 در ناک اوت
head count U جمع افراد
record count U شمارش رکوردها
background count U عکس العمل تشعشع
yarn count U نمره نخ
head count U تعداد مردم شمرده شده
head count U سرشماری
head count U شمارش مردم
count nouns U اسم شمردنی
count noun U اسم شمردنی
word count U واژه شماری
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
record count U شمار مدارک
quick count U کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
To count up to ten . U تا ده شمردن
To count the money . U پول شمردن
count palatine U قلمرو
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
count out of the house U مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
Count the money to see if it is right. U پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
If you count the children too. U اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
mandatory eight count U شمردن تا 8 در ناک اوت
pollen count U درصد گردههای گیاهی در هوا
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
to recover lost time U وقت گمشده را جبران کردن)
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
lost property office U دفتر اشیای گم شده
The ship and all its crew were lost . U کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
lost wax process U ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process U فرایند مدلهای مومی
Did you ever find that pen you lost ? U قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
Dont count (bank)on me. U روی من حساب نکنید
reference count technique U تکنیک شمارش ارجاعات
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! U برو گمشو !
Don't count your chickens before they're hatched. <proverb> U جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched. U جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Don't count your chickens before they are hatched. <proverb> U جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com