English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
miscarried U جنین ساقط
We missed you very much. U جایت خیلی خالی بود
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed U خطا
missed U سوتی !
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U خطا کردن
missed U نداشتن فاقدبودن
I missed you. U دلم برایت تنگ شد
missed U : دوشیزه
missed U از دست رفتن
missed approach U فرود اضطراری
missed approach U فرود ناقص
I missed the connection. U من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
He just missed going to jail. U چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
target U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target U سیبل
target U تخته هدف
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
known target U هدف معلوم
target U نقطه برداشت یا قرائت
target U سپر
target U اماج
target U گل
target U هدف فرود هدف شمشیرباز
target U برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target U پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target U دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target U مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target U حد و مرز
target U هدفی که می خواهید به آن برسید
target U سینه حریف
target U هدف مشخص
on target U بالای اماج زمان روی هدف
on target U روی هدف
target U نشانگاه
target U تیر نشانه
target U هدف
target U نشان
target U هدف گیری کردن
target cap U گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target captain U عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target chart U نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer U کامپیوتر هدف
fresh target U هدف جدید
target bow U کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
disappearing target U هدف غایب شونده هدف ناپایدار
disappearing target U هدف ناپدید شونده
target behavior U رفتار اماج
target audience U افراد مورد نظر
off target hit U ضربه بی ارزش شمشیرباز
target audience U گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target arrow U تیر مخصوص تیراندازی
target date U زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description U خصوصیات هدف
target description U شرح مشخصات هدف
target description U شرح هدف
target designation U سیستن انتخاب هدف
target designation U روش انتخاب هدف
fleeting target U هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target disk U دیسک مقصود
target folders U پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target diving U شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
phantom target U جعبه بازاوا
target dossiers U پرونده هدفها
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target echo U علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target audience U جماعت هدف تبلیغات
target array U نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
silhouette target U هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target U ادمک
opportunity target U هدف ناگهانی
opportunity target U هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
scheduled target U اماج طبق برنامه
record as target U ثبت اماج
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
record as target U اماج را ثبت کنید
point target U هدف کوچک
planned target U اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
planned target U هدف طرح ریزی شده
pinpoint target U هدف نقطهای
silhouette target U سایه هدف
point target U اماج نقطهای
sleeve target U هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
target array U نیمرخ هدف
target area U منطقه هدف
target archery U مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target aquisition U سیستم تجسس هدف
target aquisition U سیستم هدف یابی
target angle U زاویه هدف
linear target U هدفهای خطی
linear target U هدفهای درخط
target allocation U سهمیه بندی هدف
lost target U تیر خطا
target allocation U واگذاری هدف
strategic target U هدف مهم نظامی
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
thermal target U هوای گرم بالارونده برای بالون
target grid U مختصات هدف
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target system U سیستم هدفها
target selector U دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target routine U روال هدف
target round U یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target rifle U تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target rifle U تفنگ مشقی
target range U مسافت هدف میدان تیر مشقی
target range U برد هدف
target programm U برنامه هدف
target program U برنامه هدف
time on target U زمان روی هدف
time on target U اتش زمان روی هدف
target-oriented <adj.> U هدف دار
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
target-oriented <adj.> U هدف گرا
To hit the target. U بهدف خوردن
soft target U هدفبدوندفاع
target areas U ناحیههدف
triplane target U هدف کش زیرابی
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
transient target U هدف متحرک
time over target U زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
time on target U زره
target program U برنامه مقصود
target profit U سود مطلوب
target profit U سود مورد نظر
target list U لیست اماجها
target list U لیست هدفها
target language U زبان مقصود
crossing target U هدف متحرک
crossing target U هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target U هدفهای متحرک عرضی
target language U زبان هدف
target indicator U شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
demolition target U هدف تخریب
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
target indications U اطلاعات مربوط به هدف
target indications U عناصر هدف
target grid U شبکه هدف
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
area target U اماج منطقهای
target price U قیمت موردنظر
auxiliary target U هدف کمکی
auxiliary target U نقطه کمکی
target price U قیمت مورد نظر
target point U تیر نوک تیز
target pattern U شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
target overlay U کالک هدفها
target overlay U کالک اماج
target of opportunity U هدف انی
target of opportunity U هدف ناگهانی
area target U هدف منطقهای
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to U بهتر این است که .....
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U برنامه
plan U طرح ریزی کردن
plan U طرح کردن
plan U پیش بینی کردن
plan U نقشه کف
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U هامن
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan U پلان
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U تدبیر اندیشه
plan U تدبیر
plan U نقشه
plan U طرح
plan U خیال
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
target information center U مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center U مرکز اطلاعات هدف
The aim [target] is 5 Euros. U هدف [کسب] ۵ ایرو است.
air target mosaic U مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
air target chart U نمودارهدفهای هوایی
air target chart U نقشه هدفهای هوایی
target approach point U اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
aerial target aquisition U هدف یابی هوایی
gun target line U خط توپ هدف
target detection radar U رادارحمایتکنندههدف
contingency plan U طرح احتمالی
barrier plan U طرح موانع
approval of plan U تصویب نقشه
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
ground plan U برنگاره
ground plan U نقشه مسطحه
cargo plan U طرح بارگیری ناو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com