Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He gave me a square deal .
U
بامن منصفانه معامله کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She gave me a raw deal .
U
بامن بد معامله کرد
square deal
U
تقلب نکردن
square deal
U
باشرف بودن رک وراست
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
U
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
gave
U
قسمت سوم فعل give
i gave him some others
U
چندتای دیگر به او دادم
he gave me a piece of a
U
مشورای بمن داد
i gave up the idea
U
از ان خیال منصرف شدم
i gave up the idea
U
ازان خیال صرف نظر کردم
He was frightened and gave in.
U
ترسید وجا زد
he gave me a piece of a
U
پندی بمن داد
he gave me a sign to go
U
اشاره کرد که بروم
he gave an a of the battle
U
گزارش ان جنگ راشرح داد
she gave me a kiss
U
برروی من بوسه داد
He gave us to understand that he would help us.
U
او
[مرد]
وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
she gave me a kiss
U
مرابوسید
she gave me a kiss
U
مرابوسه زد
She gave us quite a decent dinner.
U
یک شام خیلی حسابی به ماداد
He gave the inemy no respite .
U
به دشمن مهلت نداد
You gave me the wrong key .
U
کلیدی که به من دادی عوضی بود
The girl got panicky and gave herself away .
U
دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
She gave me a significant ( knowing ) look .
U
نگاه پر معنی یی به من کرد
They gave him a sound thrashing .
U
اورا کتک مفصلی زدند
i gave the beggar one rial
U
یک ریال به ان گدا دادم
they gave him a fine sendoff
U
ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
i gave it a slight press
U
انرا کمی فشار دادم
They gave me permission by way of an exception ...
U
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
It gave me a great glee. I was delighted .
U
دلم خنک شد
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
Did you get anything out of this deal ?
U
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
new deal
U
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
new deal
U
سیاست جدید
new deal
U
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal
U
برنامه روزولت
deal
U
اقدام کردن
deal with
U
اقدام کردن
new deal
U
نیودیل
new deal
<idiom>
U
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
deal with
U
رسیدگی کردن
new deal
U
قرار جدید
deal
U
مقدار
deal
U
معامله کردن
deal
U
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
U
سازماندهی کردن
deal
U
توافق تجاری
deal
U
چوب کاج
deal
U
معامله داد و ستد
deal
U
اندازه مقدار بررسی
to deal
U
کارت دادن
[ورق بازی]
deal
U
اندازه
deal
U
قدر
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
deal
U
حد معامله کردن
deal
U
سر و کارداشتن با
deal
U
توزیع کردن
deal
U
سر و کار داشتن
to deal in futures
U
معامله پیش کردن
fair deal
U
سیاست منصفانه
to deal in futures
U
معامله سلف کردن
to deal in futures
U
کالایاسهام پیش فروختن
big deal
U
بیاهمیتوفاقدجذابیت
package deal
U
معامله کلی معامله چکی
fair deal
U
روش منصفانه
deal lift
U
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
To deal the cards .
U
ورق دادن
package deal
U
معامله یکجا
good deal
<idiom>
U
قیمت ارزان باکیفیتی بالا
package deal
U
مقاطعه در بست و خرید یکجا
wheel and deal
<idiom>
U
deal in futures
U
معامله سلف کردن
raw deal
<idiom>
U
آخر خط ،پایان هستی
Did you make any profit in this deal ?
U
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
A lucrative affair
[deal]
لقمه چرب ونرم
[کار یا معامله پردرآمد]
mosaic parquet deal
U
راهروی اجر فرش
I clinched a lucrative deal.
U
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
To clinch (close)the deal.
U
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
to deal out
[card game]
U
کارت دادن
[ورق بازی]
I took a great deal of trouble over it.
U
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
plea deal
[between Prosecution and Defense]
U
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
To clinch(close,finalize)a deal.
U
معامله یی را جوش دادن
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
U
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
U
از دست زنش خیلی کشیده
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin.
U
دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
U
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
four-square
U
بیشیله پیله
four-square
U
رک و راست
four-square
U
چهارگوش
four-square
U
چهار گوشهی کامل
try square
U
گونیای فلزی
square one
<idiom>
U
درآغاز
square away
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
four-square
U
کاملا مربع
t square
U
خطکش چلیپایی
three square
U
بشکل مثلث
three square
U
دارای سه ضلع مساوی
t square
U
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
square out
U
ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
three square
U
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
square
U
منظم حسابی
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
four-square
U
مصممانه
four-square
U
رک
four-square
U
با صراحت
four-square
U
به طور صریح
four-square
U
پراراده
four-square
U
مصمم
four-square
U
استوار
four-square
U
پابرجا
four-square
U
قرص
four-square
U
محکم
four-square
U
صریح
four-square
U
بیرودربایستی
four-square
U
صادق
four-square
U
راستگو
square
U
گونیا
square
U
برابر
square
U
عادلانه
square
U
منصف
square
U
جذر میدان
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
square
U
مساوی
all square
U
مساوی
square
U
مجذور
square
U
مربع توان دوم
square
U
راست حسینی
square in
U
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square
U
چهارگوش کردن مربع کردن
square
U
چهار گوش
square
U
مرتب کردن کلاه
square
U
مربع
square
U
به یک طرف میله وعمود به ان
square
U
واریز کردن
square
U
جوردراوردن
square
U
خانه شطرنج
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
out of square
U
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
square
U
گوشه دار
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
mean square
U
یک مربع حسابی
square
U
وفق دادن
square
U
چارگوش
by the square
U
مطابق نمونه
by the square
U
درست
on the square
U
بدون کجی
on the square
U
بدرستی
on the square
U
بانصاف
out of square
U
کج
by the square
U
بدقت
carpenters try square
U
گونیای درودگری
mean square deviation
U
اختلاف
set square
U
گونیا
square bracket
U
براکت
square bracket
U
کروشه
square meal
U
غذایمقوی
betwixt square
U
گونیا
square brackets
U
قلابهای گوشه دار
magic square
U
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
flight square
U
خانه فرار شطرنج
bevel square
U
گونیا
color square
U
مربع رنگ نما
back square
U
گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
chi square
U
مربع خی
The Ferdowsi Square .
U
میدان فردوسی
square root
U
ریشه دوم
square root
U
جذر
square deals
U
تقلب نکردن
to be back to square one
<idiom>
U
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
to be back to square one
<idiom>
U
دوباره به اول داستان رسیدن
I cannot square it with my conscience to ...
U
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
square bracket
U
قلاب
square radian
U
استرادیان
[یکای زاویه فضایی ]
[ریاضی]
square roots
U
جذر
square roots
U
ریشه دوم
fair and square
<idiom>
U
راست وبی پرده
square deals
U
باشرف بودن رک وراست
square matrix
U
ماتریس مربعی
[ریاضی]
square number
U
مربع کامل
[ریاضی]
square design
U
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
hollow square
U
[گچ بری هرمی رومی]
square means second p
U
مجذوریعنی توان دوم
square wave
U
موج مربع
square wave
U
باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wood
U
بریدن الوار
square wood
U
چارتراش کردن الوار
steel square
U
گونیای فولادی
t mitre the square
U
گونیا را فارسی کردن
t mitre the square
U
گوشه نودزینه را نیم کردن
square lattice
U
شبکه مربعی
square knot
U
گره مربع
square knot
U
گره مربر
square knot
U
گره مرکب از دونیم کره
square inch
U
اینچ مربع
three square file
U
سوهان سه گوش
square foot
U
فوت مربع
square dome
U
چهار طاقی
to play square
U
راست وحسینی بازی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com