Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
U
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
poorly
U
بطور فقیرانه
poorly graded
U
دانه بندی نامنظم
well-behaved
U
خوش رفتار با ادب
well behaved
U
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved
U
خوش رفتار با ادب
well-behaved
U
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
behaved
U
رفتارکردن
behaved
U
درست رفتارکردن
behaved
U
سلوک کردن حرکت کردن
behaved
U
ادب نگاهداشتن
ill behaved
U
بی ادب
ill behaved
U
بدرفتار
well behaved function
U
تابع خوشرفتار
He behaved stupidly.
U
رفتارش احمقانه بود.
parents
U
ابوین
parents
U
والدین
o bey your parents
U
پدرومادرخودرافرمانبردارباشید
foster parents
U
والدین خوانده
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
our first parents adam and eva
U
نیاکان
uncles related through only one parents
U
اعمام ابی یا امی
our first parents adam and eva
U
ادم و حوا
our first parents adam and eva
U
نخستین ما
uncles related through both parents
U
اعمام ابوینی
aunts related through both parents
U
عمات ابوینی
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
guilt
U
تقصیر
guilt
U
بزه
guilt
U
گناه
guilt
U
جرم
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
U
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
pure of guilt
U
بی تقصیر
blood guilt
U
خونریزی ناحق
pure of guilt
U
بی گناه
to be on a guilt trip
<idiom>
U
احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند
[اصطلاح روزمره]
accessoiral guilt
U
معاونت در جرم
guilt feeling
U
احساس گناه
guilt complex
U
عذابوجدان
children
U
بچه ها
children
U
کودکها
children
U
طفل ها
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
institutionalized children
U
کودکان پناهگاهی
None of the boys ( children ) came .
U
هیچ کدام از بچه هانیامدند
disadvantaged children
U
کودکان محروم
children's home
U
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
twin children
U
دو بچه دوقولو یا همزاد
to watch children
U
مواظب بچه ها بودن
suitable for children
U
د رخور بچه ها
suitable for children
U
مناسب برای بچه ها
disturbed children
U
کودکان پریشان
exceptional children
U
کودکان استثنایی
If you count the children too.
U
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
slide
[for children]
U
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
He bought them expensive presents, out of guilt.
U
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
A mothers love for her children.
U
عشق مادر نسبت به فرزندانش
Some parent spoil their children .
U
برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
school age children
U
کودکان واجب التعلیم
children's apperception test
U
ازمون اندریافت کودکان
children's apperception test
U
سی ا تی
Children start school at the age of 7.
U
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
Our children have all left home now, but
[except]
[bar]
one.
U
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Line up the children in order of height.
U
بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
We are thirty people not counting the children .
U
بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
lies
U
وضع
lies
U
:دروغ گفتن
lies
U
واقع شدن
lies
U
قرار گرفتن
lies
U
موقتاماندن
lies
U
سخن نادرست گفتن
lies
U
افتادن
lies
U
کذب
lies
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
here lies
U
در اینجاخوابیده
lies
U
خوابیدن
lies
U
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies
U
موقعیت چگونگی
lies
U
ماندن
as far as in me lies
U
تا انجاکه در حدود توانایی من است
as far as in me lies
U
انچه از من بر می اید
here lies
U
است
here lies
U
در اینجا دفن است
one or other of you lies
U
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
it lies before us
U
پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
lies
U
دروغ
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
the remedy lies in this
U
چاره ان اینست
the fault lies with him
U
تقصیر با اوست
white lies
U
دروغ سفید
the valley lies below
U
ده در پایین است
A pack of lies .
U
یک مشت دروغ
it lies beyond his competence
U
در صلاحیت او نیست
white lies
U
دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of
U
در خاور واقع
it lies on the east of
U
است
The responsibility lies with you.
U
مسئولیت با شما است.
only death does not tell lies
U
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
love lies bleeding
U
گل همیشه بهار
love lies bleeding
U
گل تاج خروس
love lies bleeding
U
زلف نوعروسان
that city lies in ruins
U
ان شهر خراب
that city lies in ruins
U
است
I wonder what lies in store for me in the future.
U
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
this line lies north
U
این خط شمالی
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
U
تا آنجا که تیغم ببرد
this line lies north
U
جنوبی است
The crime lies heavily on his conscience.
U
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
U
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
U
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault.
[She is to blame for it.]
[The blame lies with her.]
U
تقصیر
[سر]
او
[زن]
است.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com