Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
French roulette wheel
U
چرخهقمارفرانسوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
American roulette wheel
U
چرخقطارآمریکایی
roulette
U
رولت بارولت قمار کردن
roulette
U
اسباب قمار چرخان
Russian roulette
<idiom>
U
دوئل کردن
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
the french
U
فرانسوی ها
French
U
:خلال کردن
French
U
فرانسه زبان فرانسه
to take french
U
بی خداحافظی رفتن
to take french
U
بی بدردو رفتن
to take french
U
بی خبر رفتن جیم شدن
French
U
فرانسوی کردن
French
U
: فرانسوی
keep up your french
U
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
he does not know french
U
او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
French
U
مقشر کردن
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
french revolution
U
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french beans
U
لوبیا سبز
french telephone
U
تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast
U
نوعی نان شیر مال سرخ کرده
French Order
U
سبک معماری فرانسوی
He is ahead of me in french.
U
درزبان فرانسه از من جلواست
To take French leave .
U
یواشکی مر خص شدن
French window
U
پنجره لولادار
french wheat
U
دیلار
french wheat
U
گندم سیاه
french revolution
U
انقلاب فرانسه
french pastry
U
شیرینی اردینه فرانسوی
french mustard
U
خردل با سرکه
french chalk
U
گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk
U
پودر خشک کن
french curve
U
پیستوله
french defence
U
دفاع فرانسوی شطرنج
french fry
U
برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french fry
U
برش سیب زمینی سرخ کردن
french grass
U
اسپرس
french heel
U
پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french marigold
U
گل جعفری
He took French leave.
<idiom>
U
او جیم شد.
french dressing
U
سس سالاد
french master
U
اموزگار
french drain
U
زهکش خشکه چینی
french master
U
فرانسه
french chalk
U
گچ فرانسوی
French stick
U
قرصدراز نازک نان
French door
U
درب دارای دولنگه
French window
U
اقشقشه
French dressing
U
چاشنی سالاد فرانسوی
french chop
U
گوشت دنده
French bean
U
لوبیای سبز
French polish
U
روغن جلا
French fries
U
سیب زمینی سرخ کرده
French horn
U
نوعی شیپور
to take french leave
U
بی خداحافظی رفتن
French beans
U
لوبیای سبز
French beans
U
لوبیا
French bean
U
لوبیا
to take french leave
U
بی بدرودرفتن
to take french leave
U
جیم شدن
to talk french
U
فرانسه حرف زدن
French doors
U
دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors
U
درب دارای دولنگه
French door
U
دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French window
U
درپنجرهای
French windows
U
اقشقشه
law french
U
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
He took French leave.
<idiom>
U
او کار رو پیچوند.
pedlar french
U
زبان ویژه دزدان
French cuff
U
سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French Guiana
U
گیانای فرانسه
French cut
U
تراشفرانسوی
French Polynesia
U
پولینزی فرانسه
French windows
U
درپنجرهای
French Guiana
U
گویان فرانسه
french or haricot bean
U
لوبیا
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
french onion soup
U
سوپ پیاز فرانسوی
French knot stitch
U
گرهفرانسوی
French Renaissance Revival
U
احیای سبک رنسانس
French betting layout
U
صفحهشرطبندیفرانسوی
quotation marks (French)
U
علائمنقلقول
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
U
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
third wheel
U
سومینچرخدنده
fifth wheel
U
چرخپنجم
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
U
دور
wheel
U
گرداندن
wheel
U
چرخیدن
wheel
U
چرخ سمباده
wheel
U
چرخ نخ ریسی
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
چرخ طایر
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
U
چرخش
wheel
U
چرخ
wheel
U
ساسایی
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
four wheel
U
چهارچرخه
wheel
U
رل ماشین
wheel
U
اتحادیه ورزشی
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
U
جاروب کردن با پا
wheel
U
گردش ناو
banding wheel
U
چرخهچرخنده
wheel tractor
U
فرمانتراکتور
cog wheel
U
چرخ دنده
adjustment wheel
چرخ متحرک
front wheel
U
چرخجلو
centre wheel
U
چرخهمیانی
cogged wheel
U
چرخ دنده
chain wheel A
U
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
drive wheel
U
چرخدنده
escape wheel
U
دندهخلاص
fourth wheel
U
چهارمینچرخهای
hand-wheel
U
چرخدستی
pitch wheel
U
چرخکوککردن
worm wheel
U
پیچ حلزونی
wheel wright
U
چرخ ساز
wheel sucker
U
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke
U
پره چرخ
wheel spanner
U
چرخ کش
wheel shaft
U
میله چرخ
wheel puller
U
چرخ کش
wheel printer
U
چاپگر چرخ دوار
wheel pressure
U
فشار چرخ
worm wheel
U
دنده کرمی شکل
worm wheel
U
چرخ دنده حلزونی
wheel satellite
U
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
cogged wheel
U
چرخ دندانه دار
toothed wheel
U
چرخ دندانه دار
brake wheel
U
چرخ دندانه دار
catherine wheel
U
رجوع شود به pinwheel
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
cast wheel
U
چرخ ریختگی
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
U
چرخی که در دو جهت بگردد
cathedrian wheel
U
پنجره چرخی
wheel brace
U
آچار چرخ خودرو
steered wheel
U
چرخ هدایت شده
forged wheel
U
چرخ آهنگری شده
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
Barlow's wheel
U
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to spin a wheel
U
چرخی را تند چرخاندن
wheel chock
U
مانعچرخ
wheel wrench
U
آچار چرخ خودرو
wheel and deal
<idiom>
U
dog-wheel
U
استوانه
wheel cylinder
U
سیلندرچرخدنده
turning wheel
U
چرخهسفالگری
tracing wheel
U
چرخهترسیم
striker wheel
U
چرخهضارب
spoked wheel
U
چرخاسبوکد
rotating wheel
U
چرخهدوار
press wheel
U
چرخفشار
modulation wheel
U
چرختعدیلصدا
main wheel
U
چرخاصلی
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
dog-wheel
U
دماغه
wheel barrow
U
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
U
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel trim
U
قالپاق
wheel head
U
سرچرخدنده
large wheel
U
چرخبزرگ
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
impluse wheel
U
چرخ فشار مستقیم
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
fly wheel
U
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
U
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
U
چرخ لنگر
fly wheel
U
چرخ طیار
ferris wheel
U
چرخ فلک
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ گرداننده
free wheel
U
حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel
U
چرخ دندانه دار
gear wheel
U
چرخ دنده
idler wheel
U
چرخ طیار
idler wheel
U
چرخ هرزگرد
idler wheel
U
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
U
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
U
چرخ دستی
gyro wheel
U
rotor gyro
all wheel drive
U
محرک تمام چرخها
grinding wheel
U
چرخ سنباده
grinding wheel
U
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ محرک
daisy wheel
U
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com