Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Cash is in short supply these days .
U
از حقوق ماهانه ام کم کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
short supply
U
اماد کم یاب
It is in short supply.
U
زمینه اش دربازار کم است
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
short supply
U
اماد کمبود دار
Money is in short supply.
U
پول دربازار سخت گیر می آید (کم است )
Those were the days . Good old days .
U
یاد آنروزها بخیر
the a of days
U
خدای ازلی
every three days
U
سه روزیکبار
the days of old
U
روزگار پیشین
a few days
U
چند روزی
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
Two more days to go before (until). . .
U
دوروز مانده تا ...
these days
<adv.>
U
امروزه
It took us four days to get there .
U
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
these days
<adv.>
U
این روز ها
these days
<adv.>
U
در این روزگار
Every three days .
U
سه روز درمیان
two days d
U
دو روز معطلی
in the days of
U
در روزگار
the a of days
U
خدای سرمدی قدیم الایام
in the days of
U
درایام
two days d
U
دو روز درنگ
nine days wonder
U
چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one of these days
U
دراینده نزدیک
an a days
U
یک روز در میان
in the next few days
U
درهمین چند روزه
One of these days .
U
همین روزها
days
U
یوم
one or two days
U
یکی دو روز
in these latter days
U
در این روزگاراخر
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
days
U
روز
His days are numbered.
<idiom>
U
زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
فوت کردن کسی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days
U
مخصوصا امروز
Does it have to be today (of all days)?
U
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
Things are going well for me these days .
U
وضع من این روزها میزان است
days on end
U
چند روز متوالی
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
to end one's days
U
مردن
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
I want to take a couple of days off .
U
یک ردوروز مرخصی می خواهم
The days are getting shorter now .
U
روزها دارند کوتاه می شوند
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
man days
U
نفر در روز
Midsummer's Days
U
جشن 42 ژوئن
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days.
U
طی چند روز گذشته
pay-days
U
روز پرداخت حقوق
flag days
U
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
One hardly ever sees him these days.
U
اینروزها کم پیداست
days of grace
U
ایام مهلت
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days .
U
روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . .
U
درگذشته رسم بر این بود که ...
days of grace
U
مهلت اضافی
appointed days
U
تاریخ ها
appointed days
U
قرار های ملاقات
Midsummer Days
U
جشن 42 ژوئن
dog days
U
ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
young days
U
جوانی
i stayed there for days
U
سه روز انجا ماندم
gang days
U
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
running days
U
ایام هفته
appointed days
U
وعده های ملاقات
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
ember days
U
روزهای روزه ودعا
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
His departure has been postponed for two days.
U
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
the days of woman's state of
U
discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
days sight draft
U
برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days .
U
چند روز گرسنگی کشیدیم
cash
U
صندوق
cash
U
چک
cash
U
نقد کردن
cash
U
نقد
cash
U
نقدکردن
cash
U
نقدی
cash
U
اسکناس
cash in on
<idiom>
U
شانسی سود بردن
cash
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash
U
پول رایج
available cash
U
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash
U
پول نقد
cash
U
وصول کردن نقدکردن
cash
U
دریافت کردن صندوق پول
cash
U
پول خرد
She had the never to ask for cash .
U
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
He is expected to arrive in acople of days.
U
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
In times past . In olden days .
U
درروزگاران قدیم
cash crop
U
محصولی که برای فروش فرآوری میشود
contribution not in cash
U
سهم الشرکه غیر نقدی
cash with order
U
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cash security
U
وجه الضمان نقدی
cash security
U
وثیقه نقدی
cash sale
U
بیع نقد
cash sale
U
فروش نقدی
for prompt cash
U
فی المجلس
cash rent
U
اجاره نقدی
capital in cash
U
سرمایه نقدی
cash account
U
حساب نقدی
cash assets
U
داراییهای نقدی
spot cash
U
پول نقد
spot cash
U
پرداخت نقدی
net cash
U
قیمت مقطوع
net cash
U
نقدی خالص
non cash share
U
سهم غیر نقدی
non cash shares
U
سهام غیر نقدی
on cash basis
U
نقدا"
to cash a cheque
U
چک را نقد کردن
idle cash
U
پول بلااستفاده
to buy for cash
U
نقد کردن
idle cash
U
پول بیکار
for prompt cash
U
نقدا`
sell for cash
U
نقد فروختن
share in cash
U
سهم نقدی
cash balance
U
مانده نقدی
cash balance
U
تراز نقدی
cash deficit
U
کسر صندوق
cash discount
U
تخفیف نقدی
cash office
U
صندوق
cash office
U
دایره صندوق
cash nexus
U
رابطه نقدی
cash items
U
اسناد تنخواه گردان
cash flows
U
نقدینه
cash flows
U
وجوه در گردش
cash dividened
U
سود نقدی
cash on delivery
U
پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery
U
فروش نقدی
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash box
U
صندوق پول
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
cash spot
U
نقد فوری
cash budget
U
بودجه نقدی
cash capital
U
سرمایه نقدی
cash prompt
U
نقد فوری
cash price
U
بهای نقدی
cash price
U
قیمت نقدی
cash plans
U
طرح پرداختهای نقدی
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash crop
U
فرآورد نقدینهساز
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
cash crops
U
پنبه وتنباکو
cash crops
U
ذرت
cash crops
U
برنج
cash crops
U
گندم جو
cash register
U
صندوق
[محل پرداخت پول]
cash-wage
U
دستمزد نقدی
cash registers
U
ماشین صندوقداری
cash registers
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash crops
U
محصولات نقدی مانند
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash book
U
دفتر نقدی
cash books
U
دفتر نقدی
cash register
U
صندوق پول شمار
cash register
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register
U
ماشین صندوقداری
cash registers
U
صندوق پول شمار
cash against documents
U
پول در مقابل اسناد
cash flow
U
گردش وجوه
cash dispensers
U
پرداخت کننده پول
cash dispenser
U
پرداخت مینماید
cash dispenser
U
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash readout
U
وسیلهنمایشمقدارپول
cash dispenser
U
تحویل دارخودکار
cash dispenser
U
پرداخت کننده پول
cash crop
U
محصول فروشی
cash crop
U
فرآورد فروشی
cash dispensers
U
تحویل دارخودکار
cash dispensers
U
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
hard cash
U
پول نقد
cash-and-carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carries
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
To turn into cash.
U
به پول نزدیک کردن
cash and carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash desk
U
صندوقپرداختپولدر یکمغازه
cash card
U
کارتمخصوصگرفتنپول
cash dispensers
U
پرداخت مینماید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
U
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
discounted cash flow
U
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
discounted cash flow
U
مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
A cash ( credit ) transaction .
U
معامله نقدی ( اعتباری )
Cash . Ready money .
U
وجه نقد
cash collection voucher
U
سند پرداخت نقدی
to save bot cash
U
نقد فروختن
paid in cash share
U
سهام نقدا" پرداخت شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com