Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
As a matter of the fact. in fact . in point of fact.
U
درحقیقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matter-of-fact
U
حقیقت امر
The fact of the matter is. . . . . . .
U
حقیقت امر اینست که ...
matter-of-fact
U
بطور واقعی
matter of fact
U
بطور واقعی
matter of fact
U
حقیقت امر
matter of fact
<idiom>
U
چیزی واقعا درست باشه
matter-of-fact
<idiom>
U
چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
as a matter of fact
U
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
in point of fact
<idiom>
U
براستی ،واقعا
in point of fact
U
خوب بخواهید بدانید
in point of fact
U
حقیقت امر اینست که
in fact
U
براستی
in fact
U
یعنی
an a fact
U
تمام شده
the fact that
U
این امرکه
the fact that
U
اینکه
The fact is that…
U
قدر مسلم اینست که ...
Despite the fact that…
U
با وجود اینکه
I know it for a fact.
U
این یک حقیقت مسلم است
in fact
U
به عبارت دیگر
fact
U
واقعیت
fact
U
حقیقت
fact
U
وجود مسلم
in fact
U
برای مثال
I appreciate the fact that ...
U
من قدر این را می دانم که ...
in fact
U
درحقیقت
fact
U
بوده
We know it for a fact that…
U
برایمان کاملا" معلوم است که ...
It's a well-known fact that ....
U
این را همه کس بخوبی میدانند که ...
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
Not to mention the fact that …
U
حالا بگذریم از اینکه...
established fact
U
محرز
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
in view of the fact that
U
نظر به اینکه
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
owing to the fact that
U
نظر به اینکه
owing to the fact that
U
از انجایی که چون
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
fact of life
U
حقیقتزندگی
fact sheet
U
برگهایحاویاطلاعاتمشخصدربارهچیزی
fact-finding
U
ماموریتکشفحقیقت
In view of the fact that … whereas …
U
نظر به اینکه
In fact, that is just what is good about it.
U
اتفاقا"خوبیش در همین است
to confess the fact
U
اقراربعمل کردن
established fact
U
امر محقق
presumption of fact
U
استنباط از روی امارات
anestablished fact
U
امر محقق
fact finding body
U
هیات تحقیق
fact finding body
U
کمیسیون تحقیق
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
We should not have lost sight of the fact that ...
U
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
mistake of fact is a good defence
U
اشتباه حکمی دفاع محسوب میشود
This contract is in fact ascrap of paper .
U
این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
the point
[of the matter]
U
اصل مطلب
no matter
<idiom>
U
صرفنظر
matter
U
جسم
to go into the matter
U
به این مطلب رسیدگی کردن
matter
U
مهم بودن اهمیت داشتن
I'll look into the matter.
U
من موضوع را دنبال خواهم کرد.
matter
U
ماده
What is the matter with you?
U
چته ؟
That's quite another matter.
U
این که کاملا موضوع دیگری است.
for that matter
<idiom>
U
به همان علت
matter
<idiom>
U
مهم بودن
does it matter to you
U
ایا برای شما اهمیت دارد
no matter
U
چیزی نیست
no matter
U
اهمیت ندارد
matter of course
<idiom>
U
عادت،راه عادی،قانون
matter
U
ماهیت جوهر
matter
U
موضوع
matter
U
امر قضیه
to have no say
[in that matter]
U
پاسخگو نبودن
[در این قضیه]
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
کالا
matter
U
امر
matter
U
مطلب چیز
matter
U
اهمیت
In this matter
U
در این بابت
[قضیه]
matter
U
مشکل یا مساله قابل بحث
no matter how he has done it
U
هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
What is the matter?
U
چه خبر است؟
for that matter
U
از ان باب
matter of course
U
بدیهی نتیجه منطقی
to e. into a matter
U
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
matter of course
U
چیز طبیعی
matter of course
U
چیز عادی
matter of
U
موجبات گله گزاری
the f.of the matter
U
حقیقت امر
matter
U
قالب
What's the matter?
U
موضوع چیه؟
i a with you on that matter
U
من در ان موضوع با شماموافق هستم
what is the matter
U
جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
what matter?
U
چه اهمیت دارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
in this matter
U
در این امر
in this matter
U
دراین امر
in this matter
U
در این باب
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
What is the matter?
U
موضوع چه است؟
matter
U
ذات
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
U
خط نقطه به نقطه
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
printed matter
U
مطبوعات
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
matter on hand
U
مانحن فیه
front matter
U
مقدمه
matter wave
U
موج مادی
matter and form
U
جوهر و عرض
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
post matter
U
چیزهای پستی
bituminous matter
U
ماده قیری
post matter
U
محمولات پستی
matter on hand
U
موضوع بحث
printed matter
U
اوراق چاپی
printed matter
U
مواد چاپی
matter in hand
U
موضوع مورد بحث
anti matter
U
ضد ماده
A matter of expediency .
U
یک امر مصلحتی
root of the matter
U
اصل مطلب
matter of couurse
U
چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
interstellar matter
U
ماده بین- ستارهای
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
the matter in hand
U
موضوع مورد بحث
the matter is perplexed
U
مطلب پیچیده است
the matter is perplexed
U
موضوع درهم است
gospel of matter
U
انجیل متی
the matter was kept private
U
مطلب را پوشیده نگاه داشتند
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
front matter
U
پیش گفتار
What is the matter with you ? what ails you?
U
شما را چه می شود
to inquire into a matter
U
کردن
Does it matter if I dont come ?
U
اشکالی دارد اگرنیایم ؟
to inquire into a matter
U
مطلبی را باز جویی
fluoresent matter
U
ماده فلوئورسان
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
conservation of matter
U
بقای ماده
coloring matter
U
رنگ
subject matter
U
موضوع اصلی
subject matter
U
مطلب موضوع
white matter
U
ماده سفید
tellurian matter
U
ماده زمینی
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
coloring matter
U
ماده رنگ
i had no voice in that matter
U
من دران قضیه رایی نداشتم
that is a matter of habit
U
موضوع عادت است
that is a matter of habit
U
کار عادت است
grey matter
U
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
gray matter
U
ماده خاکستری
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
The crux of the matter . The quintessence.
U
جان کلام ( مطلب )
I have a free hand in this matter.
U
دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
to make inquires into a matter
U
چیز ی را باز جویی
to make inquires into a matter
U
کردن
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
I had no opportunity to discuss the matter .
U
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
Please reply as a matter of urgency.
U
لطفا فوری پاسخ دهید.
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
U
شوخی بردار نیست
It is no easy matter . Its quite a job.
U
کار سهل وساده ای نیست
matter of mutual interest
U
موضوع دارای سود دوجانبه
the matter itself
[the situation itself ]
[ the thing itself]
U
این مطلب بخودی خود
To bring a matter to successful issue .
U
کاری را به نتیجه رساندن
We shall look into the matter in due ( good ) time .
U
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
The matter assumed significant proportions.
U
دامنه کار با لاگرفت
No matter which way you fling a cat, it will light.
<proverb>
U
گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home.
<proverb>
U
بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم.
[ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
Now he gets the point!
<idiom>
U
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
U
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
to the point
U
بجا
to the point
U
مربوط بموضوع
point
U
قطبهای باطری یاپلاتین
point
U
به سمت متوجه کردن
to come to a point
U
بنوک رسیدن
to come to a point
U
باریک شدن
point
U
راس
point
U
رسد نوک
point
U
هدف گیری کردن
point
U
نشانه روی کردن
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
point to point
U
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
U
نقطه صفر
point
U
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
far point
U
برد بینایی
point
U
باریک کردن
way point
U
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point to point
U
نقطه به نقطه
point to point
U
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
near point
U
نقطه نزدیک
point to point
U
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point
U
اصل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com