Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stereotypy
U
رفتار قالبی
stereotyped
U
دارای رفتار قالبی
common touch
<idiom>
U
با همه رفتار مناسب داشتن
go ape
<idiom>
U
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
get along with someone
<idiom>
U
رفتار خوب با کسی داشتن
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
isochronize
U
یک نواخت کردن
clearance rate
U
نواخت جمع کردن مین
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
rack
U
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
procurement rate
U
نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
stereotyping
U
تصور قالبی
moulded mica
U
میکای قالبی
mannerism
U
اطوار قالبی
frame partition
U
تیغه قالبی
slabs
U
بتن قالبی
stereotype
U
تصور قالبی
stereotypes
U
تصور قالبی
moulded insulations
U
عایقهای قالبی
mannerisms
U
اطوار قالبی
slab
U
بتن قالبی
demean
U
رفتار کردن
demeaned
U
رفتار کردن
demeans
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن با
treats
U
رفتار کردن
treats
U
رفتار کردن با
treat
U
رفتار کردن با
treat
U
رفتار کردن
to demean oneself
U
رفتار کردن
to deport oneself
U
رفتار کردن
patronises
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronize
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
prince
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
die formed part
U
بخش قالبی حدیدهای
form wound coil
U
سیم پیچ قالبی
briquet
U
خاک زغال قالبی
briquette
U
خاک زغال قالبی
feminiene stereotype
U
الگوی قالبی زنانگی
plastic arts
U
صنایع پلاستیکی یا قالبی
despotize
U
مستبدانه رفتار کردن
shoot straight
<idiom>
U
منصفانه رفتار کردن
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
to get up to nonsense
U
ابلهانه رفتار کردن
babies
U
مانندکودک رفتار کردن
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
lump suger
U
قند کلوخه یا قالبی یا خرده
mold drying oven
U
کوره خشک گردانی قالبی
wronging
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
U
با همه یکسان رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
U
طبق سن خود رفتار کردن
wrongs
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
matronize
U
مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
to wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
schoolmasters
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
to cultivate good manners
U
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
grandmother
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
grandmothers
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princess
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
princesse
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
make oneself at home
<idiom>
U
مثل خونه خود رفتار کردن
groovy
U
یک نواخت
rates
U
نواخت
singsong
U
یک نواخت
levelled
U
یک نواخت
rhythm
U
نواخت
leveled
U
یک نواخت
level
U
یک نواخت
arrhythmic
U
بی نواخت
dead alive
U
یک نواخت
monodic
U
یک نواخت
blew
U
نواخت
rate
U
نواخت
levels
U
یک نواخت
rhythms
U
نواخت
consumption rate
U
نواخت مصرف
euqal
U
متساوی یک نواخت
rhythmization
U
نواخت پردازی
slow fire
U
نواخت کند
singsong
U
سرود یک نواخت
burning rate
U
نواخت سوزش
sustained rate
U
نواخت مداوم
cruising speed
U
نواخت حرکت
rhythmicity
U
نواخت داری
quick fire
U
نواخت تند
rate of march
U
نواخت راهپیمایی
unit of fire
U
نواخت تیر
rate of march
U
نواخت حرکت
incidence rate
U
نواخت تصادفات
rate of fire
U
نواخت تیر
unit of fire
U
نواخت اتش
To treat them all alike. (indiscriminately).
U
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody
[something]
U
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
available supply rate
U
نواخت اماد موجود
cyclic rate
U
نواخت تیر در دقیقه
clearance rate
U
نواخت مین روبی
rapid fire
U
نواخت اتش تند
required supply rate
U
نواخت اماد موردنیاز
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
handles
U
رفتار کردن استعمال کردن
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
required supply rate
U
نواخت مهمات مورد نیاز
ammunition available supply rate
U
نواخت اماد مهمات موجود
available supply rate
U
نواخت اماد مهمات موجود
compacted
U
قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compact
U
قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacting
U
قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacts
U
قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
sing-song
U
تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
sing-songs
U
تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
camera cycling rate
U
نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
programming
U
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
attrition rate
U
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com