Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To pass the exam on the first try.
U
یک ضرب در امتحان قبول شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
to get a pass in physics
U
در امتحان فیزیک قبول شدن
Other Matches
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
checked
U
امتحان
examinations
U
امتحان
test
U
امتحان
checks
U
امتحان
tests
U
امتحان
checking
U
امتحان
check
U
امتحان
tests
U
امتحان ها
examinations
U
امتحان ها
quizzes
U
امتحان
assay
U
امتحان
quiz
U
امتحان
examination
U
امتحان
quiz
[American]
U
امتحان
assays
U
امتحان
trial
U
امتحان
tentatively
U
من باب امتحان
trials
U
امتحان ها
tries
U
امتحان
trials
U
امتحان
inspection
U
امتحان
trial
U
امتحان
test
U
امتحان
examination
U
امتحان
tested
U
امتحان
try
U
امتحان
examining
U
امتحان کردن
experimented
U
امتحان عمل
crucibles
U
امتحان سخت
experimenting
U
امتحان عمل
experiments
U
امتحان عمل
crucible
U
امتحان سخت
temptations
U
ازمایش امتحان
temptation
U
ازمایش امتحان
examines
U
امتحان کردن
preliminary
U
امتحان مقدماتی
try
U
امتحان کردن
put to test
U
امتحان کردن
proctor
U
نافر امتحان
examinable
U
قابل امتحان
probational
U
ازمایش امتحان
tries
U
امتحان کردن
pretest
U
امتحان مقدماتی
bar examination
U
امتحان وکالت
essay examination
U
امتحان انشایی
examinee
U
امتحان شونده
examinee
U
امتحان دهنده
test anxiety
U
اضطراب امتحان
preliminaries
U
امتحان مقدماتی
to make a trial of
U
امتحان کردن
qualifying examination
U
امتحان صلاحیت
To flunk a course . To fail an exam.
U
در امتحان رد شدن
examined
U
امتحان کردن
to take an examination
U
امتحان دادن
vivas voce
U
امتحان شفاهی
unsight
U
امتحان نکرده
tripos
U
امتحان حساب
examine
U
امتحان کردن
to give an examination
U
امتحان کردن
to bring to the proof
U
امتحان کردن
examination anxiety
U
اضطراب امتحان
experiment
U
امتحان عمل
examination
U
امتحان ازمایش
tests
U
امتحان کردن
tests
U
امتحان محک
tested
U
امتحان محک
trial
U
ازمایش امتحان
trial
U
امتحان کردن
trials
U
ازمایش امتحان
trials
U
امتحان کردن
test
U
امتحان کردن
test
U
امتحان محک
tested
U
امتحان کردن
unverified
<adj.>
U
امتحان نشده
examinations
U
امتحان ازمایش
examiners
U
امتحان کننده
unevaluated
<adj.>
U
امتحان نشده
unchecked
<adj.>
U
امتحان نشده
assay
U
امتحان عیارگری
assays
U
امتحان عیارگری
unaudited
<adj.>
U
امتحان نشده
examiner
U
امتحان کننده
unexamined
<adj.>
U
امتحان نشده
untested
<adj.>
U
امتحان نشده
probation
U
ازمایش امتحان
uninspected
<adj.>
U
امتحان نشده
to write an exam
U
امتحان کتبی نوشتن
hold water
U
از امتحان درست درامدن
midyear
U
امتحان نیمه سال
to do a test
U
امتحان کتبی نوشتن
test
U
ازمایش کردن امتحان
invigilate
U
در امتحان نظارت کردن
check lock
U
ساعت امتحان کننده
invigilates
U
در امتحان نظارت کردن
invigilated
U
در امتحان نظارت کردن
viva voce
U
شفاها امتحان شفاهی
try on
<idiom>
U
امتحان کردن لباس
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
to give an examination
U
صورت امتحان دادن
to buy on trial
U
بشرط امتحان خریدن
tests
U
ازمایش کردن امتحان
testable
U
امتحان پذیر ازمایشی
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
invigilating
U
در امتحان نظارت کردن
tested
U
ازمایش کردن امتحان
check
U
امتحان کردن بازرسی
checked
U
امتحان کردن بازرسی
checks
U
امتحان کردن بازرسی
acid test
U
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
graduate record examination
U
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
to put to proof
U
امتحان کردن محک زدن
matriculation
U
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to check out something
U
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
gre
U
امتحان ورودی بعد از لیسانس
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
pretest
U
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
placements
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleths
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
To mark the examination papers .
U
ورقه های امتحان رانمره دادن
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
placement
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper
U
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to try on
U
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
urinoscopy
U
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll
U
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats
U
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam .
U
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
receptions
U
قبول
reception
U
قبول
intromission
U
قبول
acceptances
U
قبول
acceptance
U
قبول
admission
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
imprimatur
U
قبول
admissions
U
قبول
adoption
U
قبول
compliance
U
قبول
acceptability
U
قبول شدگی
admissible
U
قابل قبول
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
pass
U
قبول کردن
tolerable
U
قابل قبول
passed
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
acceptability
U
قابلیت قبول
believable
U
قابل قبول
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
reply paid
U
جواب قبول
ready acceptance
U
حسن قبول
withdraw
U
قبول نکردن
withdraws
U
قبول نکردن
adoption
U
قبول به فرزندی
compliant
U
قبول کننده
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
non acceptance
U
عدم قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
acceptances
U
قبول قرارداد
to take in
U
قبول کردن
passable
U
قابل قبول
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
acceptable
U
قابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
taken
U
مورد قبول
received
U
مورد قبول
unacceptably
U
غیرقابل قبول
acceptance
U
قبول قرارداد
unacceptable
U
غیرقابل قبول
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
accept
U
قبول شدن
accept
U
قبول کردن
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
accepts
U
قبول شدن
accepts
U
قبول کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com