English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lobe U یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobes U یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reflectorize U مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize U مجهز به بازتابنده کردن
radar beam U پرتو رادار
warning radar U رادار هشدار دهنده
shroud laid U تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
organisers U تشکیل دهنده
former U تشکیل دهنده
formative U تشکیل دهنده
organizer U تشکیل دهنده
organizers U تشکیل دهنده
nucleus U هسته تشکیل دهنده
constituent U سازه تشکیل دهنده
constituents U سازه تشکیل دهنده
constituents U جزء تشکیل دهنده
constitutive U تشکیل دهنده ساختمانی
nuclei U هسته تشکیل دهنده
fundametal U بنیادی تشکیل دهنده
syndicator U تشکیل دهنده اتحادیه
constituent U جزء تشکیل دهنده
incorporator U تشکیل دهنده ترکیب کننده
structual constituent U جزء تشکیل دهنده ساختمانی
cellular unit U هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
chord plane U صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
hidden U خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
homosphere U قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
well founded U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well found U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
Type cable U چهار سیم جدا به صورت دو جفت , که هر یک از سیم محکمی تشکیل شده است
dithers U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
heterosphere U قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
component forces U نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
chaff U وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
skin paint U نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
gadgets U نوعی رادار با صفحه رنگی رادار رنگ نما
gadget U نوعی رادار با صفحه رنگی رادار رنگ نما
radar scan U تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
railing U امواج ضربانی که باعث کورکردن رادار و تولید خطوط موازی ریل مانند روی صفحه رادار میشود
railings U امواج ضربانی که باعث کورکردن رادار و تولید خطوط موازی ریل مانند روی صفحه رادار میشود
staffs U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
Lesghi star U ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
radar return U انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
directional radar prediction U تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
radar prediction U بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
reflectors U بازتابنده
reflector U بازتابنده
tamper U بازتابنده
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
blips U نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blip U نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
reflector buoy U بویه بازتابنده
repeller U الکترد بازتابنده
reflecting nebulas U ابرهای بازتابنده
reflectors U الکترد بازتابنده
reflexive U بازتابنده انعکاسی
reflector U الکترد بازتابنده
reflective U بازتابنده منعکس سازنده
reflectional U بازتابنده منعکس سازنده
radar comouflage U استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
radar tracking U تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
trapping U اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
crystal ball U گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
crystal balls U گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
corner reflector antenna U انتن با بازتابنده گوشه دار
infrared ray U اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
guided propagation U تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
clatters U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
radar picket U ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
acoutre U مجهز
in full fig U مجهز
weaponed U مجهز
accoutered U مجهز
barded U مجهز
barbed U مجهز
equipped U مجهز
accoutred U مجهز
armed U مجهز
supportive U مجهز کننده
full sail U تبار مجهز
habilitate U مجهز کردن
panoplied U مجهز و اراسته
tool U مجهز کردن
jet propelled U مجهز به موتور جت
busked U مجهز کردن
busking U مجهز کردن
equip U مجهز کردن
equipping U مجهز کردن
equips U مجهز کردن
jet-propelled U مجهز به موتور جت
busks U مجهز کردن
busk U مجهز کردن
imps U مجهز کردن
imp U مجهز کردن
bugged U مجهز به میکروفن مخفی
turboprop jet engine U موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing U مجهز واماده جنگ
weaponed U مجهز به جنگ افزار
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
masts U دیرک بادکل مجهز کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
mast U دیرک بادکل مجهز کردن
fuse cut out switch U کلید قطع مجهز به فیوز
recoil operated U مجهز به دستگاه عقب نشینی
tower wagon U اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
augmented turbofan U توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
under arms U مجهز باسلحه سبک و انفرادی
dieselize U با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
combined circuit U مین مجهز به مدار عامل مرکب
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
beamless U بی پرتو
beams U پرتو
rayon U پرتو
beam U پرتو
radiance U پرتو
shaft U پرتو
shafts U پرتو
rontgen rays U پرتو X
ray U پرتو
reaction U پرتو
radiation U پرتو
aegis U پرتو
radiancy U پرتو
straight line U پرتو
rayless U بی پرتو
radioactive U پرتو زا
reactions U پرتو
furnishing U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
image ray U پرتو تصویر
illuminating beam U پرتو روشنایی
cosmic radiation U پرتو کیهانی
actinometry U پرتو سنجی
x radiation U پرتو ایکس
sun beam U پرتو افتاب
eradiation U پرتو افکنی
primary cosmic rays U پرتو کیهانی
illuminate U پرتو افکندن
illuminates U پرتو افکندن
illuminating U پرتو افکندن
gleam U پرتو انی
gleamed U پرتو انی
actinolagy U پرتو شناس
luminesce U پرتو افکندن
light ray U پرتو نور
illuminating beam U پرتو نور
silvery rays U پرتو سیمین
fire light U پرتو اتش
alpha rediation U پرتو الفا
an incident ray U پرتو ساقط
x rays U پرتو ایکس
corpuscular ray U پرتو ذرهای
ionic ray U پرتو یونی
irradiative U پرتو افکن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com