English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to opt between alternatives U یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to hire U برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
opts U برگزیدن
to make a choice of U برگزیدن
elects U برگزیدن
electing U برگزیدن
pick over U برگزیدن
elect U برگزیدن
selected U برگزیدن
to have one's pick U برگزیدن
opt U برگزیدن
selects U برگزیدن
opted U برگزیدن
opting U برگزیدن
select U برگزیدن
elite U برگزیدن
to f. on U برگزیدن
excerpt U برگزیدن و جداکردن
excerpts U برگزیدن و جداکردن
preferring U رجحان دادن برگزیدن
designating U تخصیص دادن برگزیدن
single U جدا کردن برگزیدن
stick-in-the-mud <idiom> U گوشه عزلت برگزیدن
prefer U رجحان دادن برگزیدن
to vote in U با اکثریت ارا برگزیدن
prefers U رجحان دادن برگزیدن
put-up U متحمل شدن برگزیدن
to pick over U بازرسی کردن و برگزیدن
designates U تخصیص دادن برگزیدن
put up U متحمل شدن برگزیدن
picks U نوک زدن به برگزیدن
designate U تخصیص دادن برگزیدن
pick U نوک زدن به برگزیدن
to pick out U سوا کردن برگزیدن
to pitch upon something U چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
weapons free U جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
get to <idiom> U توانایی داشتن برای
committed U اعزام داشتن برای
commits U اعزام داشتن برای
commit U اعزام داشتن برای
committing U اعزام داشتن برای
to fear [for] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
spare U برای یدکی نگاه داشتن
hold over U برای اینده نگاه داشتن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
arresting gear U قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
ampullae niche U [طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
connect U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connects U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
Briefcase utility U در ویندوز امکان مخصوصی برای به روز نگه داشتن فایلهای کامپیوتر قابل حمل یا PC
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
cipher U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
authorization U اختیار
options U اختیار
test U اختیار
spontaneous generation U بی اختیار
at the d. of U به اختیار
willed U اختیار
incoercible U بی اختیار
warrants U اختیار
warranting U اختیار
freedom of the will U اختیار
spontaneous U بی اختیار
involuntary U بی اختیار
warranted U اختیار
wills U اختیار
attribution U اختیار
warrant U اختیار
will U اختیار
voluntariness U اختیار
unconscious U بی اختیار
unconsciously U بی اختیار
free will U اختیار
tests U اختیار
liberties U اختیار
credential U اختیار
mandate U اختیار
mandated U اختیار
controls U اختیار
controlling U اختیار
mandates U اختیار
control U اختیار
mandating U اختیار
liberty U اختیار
vetoing U حق و اختیار
vetoes U حق و اختیار
clearance U اختیار
vetoed U حق و اختیار
tested U اختیار
authority U اختیار
veto U حق و اختیار
authorisations U اختیار
option U اختیار
involuntarily U بی اختیار
to be a master of U در اختیار خودداشتن
absolute authortity U اختیار مطلق
government U عقل اختیار
governments U عقل اختیار
at the mercy of U در اختیار دستخوش
Delegation of Authority U تفویض اختیار
jurisdiction U اختیار قانونی
empowers U اختیار دادن
empowering U اختیار دادن
adoption U اختیار اتخاذ
warrant of attorney U اختیار نامه
fire at will U اتش به اختیار
power of procuration U اختیار نامه
power of authority U اختیار نامه
power of attorney U اختیار نامه
letter of attorney U اختیار نامه
full power of attorney U اختیار نامه
certificate of authority U اختیار نامه
fix on U اختیار کردن
cartle blanche U اختیار نامحدود
cart blanche U اختیار نامحدود
powered U اقتدار و اختیار
powering U اقتدار و اختیار
powers U اقتدار و اختیار
body english U چرخش بی اختیار
empowered U اختیار دادن
in the saddle U صاحب اختیار
enable U اختیار دادن
enables U اختیار دادن
enabling U اختیار دادن
empower U اختیار دادن
invested with power U دارای اختیار
power U اقتدار و اختیار
jurisdication U اختیار قانونی
commander's call U در اختیار فرماندهی
adopter U اختیار کننده
enabled U اختیار دادن
option U اختیار معامله
authorizations U اختیار اجازه
options U اختیار معامله
seller's option U اختیار فروشنده
adopted U اختیار شده
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to make one's option U اختیار کردن
as you wish U به اختیار شماست
authorise U اختیار دادن
will adjust U اتش به اختیار
to follow a profession U پیشهای را اختیار
carte blanche U اختیار تام
carte blanche U اختیار نامحدود
magisterial U مطلق دارای اختیار
run the show U اختیار داری کردن
catching U در اختیار گرفتن توپ
lock option U اختیار کاربرد قفل
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
discretionally U مطابق میل و اختیار
option U اختیار خریدیا فروش
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
commander's call U ساعات در اختیار فرماندهی
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
options U اختیار خریدیا فروش
fire at will U اتش به اختیار خود
ship will adjust U ناو اتش به اختیار
invested with power U اختیار داده شده
To authorize someone. U به کسی اختیار دادن
plenipotent U دارای اختیار مطلق
to rule the roast U اختیار داری کردن
plenipotentiaries U دارای اختیار تام
plenipotentiary U دارای اختیار تام
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
local option U اختیار تعیین محل معینی
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com