English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
one of the most respected families U یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
a highly esteemed scientist U یک دانشمند بسیار محترم
rule the roost <idiom> U عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
distinct U شمرده
articulately U شمرده
multiplicand U بس شمرده
measured U شمرده
postulating U بدیهی شمرده
postulate U بدیهی شمرده
postulates U بدیهی شمرده
to be reputed U شمرده شدن
uncounted U شمرده نشده
postulated U بدیهی شمرده
incalculable U شمرده نشدنی
taboo U حرام شمرده
taboos U حرام شمرده
tabu U حرام شمرده
he read other than distinctly U شمرده نخواند
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
We would like to take this opportunity to … U مواقع را مغتنم شمرده ...
syllabic U دارای هجاهای شمرده
incalculably U بطور شمرده نشدنی
articulating U شمرده سخن گفتن
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
articulates U شمرده سخن گفتن
articulate U شمرده سخن گفتن
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
head counts U تعداد مردم شمرده شده
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
articulation U تلفظ شمرده طرز گفتار
head count U تعداد مردم شمرده شده
honourable U محترم
respectable U محترم
venerable U محترم
worshipful U محترم
honorable U محترم
reverent U محترم
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
incomputability U عدم امکان شمرده شدن بیشماری
honor U محترم شمردن
our esteemed patron U حامی محترم ما
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to be kindly regarded U محترم بودن
to rold in steem U محترم داشتن
gentlemen U شخص محترم
sir U شخص محترم
gentleman U شخص محترم
creditable U محترم و ابرومند
to regard with reverence U محترم داشتن
to have an steem for U محترم داشتن
de minimis U خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
to hold in estimation U محترم یاارجمند داشتن
respect U احترام محترم شمردن
sacredly U بطور مقدس یا محترم
respects U احترام محترم شمردن
respects U محترم داشتن بزرگداشت
respect U محترم داشتن بزرگداشت
dishonour a contract U قرارداد را محترم نشمردن
worshipless U غیر محترم ناشایسته
signor U شخص محترم مسیو
honour a contract U قرارداد را محترم شمردن
Dear Mr. Green . U آقای گرین عزیز ( محترم )
Esteemed commissioner! U مامور عالی رتبه محترم!
prytaneum U تالارپذیرایی سفراو مردمان محترم
gentry U مردمان محترم و با تربیت اصالت
esteem U لایق دانستن محترم شمردم
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
worded U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father. U پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
ilk U خانواده
family U خانواده
household U خانواده
households U خانواده
families U خانواده
clans U خانواده
clan U خانواده
gens U خانواده
menage U خانواده
wife U خانواده
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] U کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
paterfamilias U سالار خانواده
family planning U تنظیم خانواده
batrachia U خانواده غوکان
patriarch U رئیس خانواده
crustaceans U خانواده خرچنگ
nuclear family U خانواده هستهای
accipitres U خانواده لاشخوران
paterfamilias U بزرگ خانواده
apiaceae U خانواده چتریان
arachnida U خانواده کارتنه
patriarchs U رئیس خانواده
broken home U خانواده گسیخته
horseflesh U خانواده اسب
strips U موسس خانواده
broken homes U خانواده گسیخته
familial U مربوط به خانواده
nuclear families U خانواده هستهای
royalties U از خانواده سلطنتی
royalty U از خانواده سلطنتی
actinide series U خانواده اکتینیدها
crustacean U خانواده خرچنگ
circuit family U خانواده مداری
the girls U دخترهای یک خانواده
nation U خانواده طایفه
nations U خانواده طایفه
zinnia U خانواده گل اهاری
motorola 000 family U خانواده موتورولا
member of a family U عضو خانواده
matronymic family U خانواده مادرنامی
mustelidea U خانواده سمور
lanthanide series U خانواده لانتانیدها
home visit U بازدید خانواده
goodman U بزرگ خانواده
family doctors U پزشک خانواده
family doctor U پزشک خانواده
subfamily U خانواده فرعی
sheik U رئیس خانواده
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
to maintain one's family U خانواده خود را
turnicidae U خانواده بلدرچین
type font U خانواده حروف
penates U خدایان خانواده
patronymic family U خانواده پدرنامی
patriarchate U ریاست خانواده
turnix U خانواده بلدرچین
gas family U خانواده گاز
font family U خانواده فونت
family structure U ساخت خانواده
family of computers U خانواده کامپیوترها
family law U حقوق خانواده
matriarchs U رئیسه خانواده
conjugal family U خانواده زن و شوهری
family budget U بودجه خانواده
consanguine family U خانواده هم خون
cruciferae U خانواده چلیپاییان
crustacea U خانواده خرچنگ
ecomania U بیزاری از خانواده
crustaceous U خانواده خرچنگ
culex U خانواده پشه
culicidae U خانواده پشه
matriarch U رئیسه خانواده
sheikh U رئیس خانواده
sheikhs U رئیس خانواده
family expenditure U هزینه خانواده
citrus U خانواده مرکبات
sheiks U رئیس خانواده
extended family U خانواده گسترده
clannishness U خانواده پرستی
bring home the bacon <idiom> U نانآور خانواده
clansman U عضو خانواده
computer family U خانواده کامپیوتر
family therapy U خانواده درمانی
salicaceous U وابسته به خانواده بید
urticaceous U وابسته به خانواده گزنه
patriarchs U رئیس خانواده یا طایفه
viverrine U خانواده گربه زباد
saltbush U خانواده گیاهان قازایاغی
patriarch U رئیس خانواده یا طایفه
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
family men U مرد خانواده - دوست
napoleonic U وابسته به خانواده ناپلئون
family size U تعداد افراد خانواده
ganoidei U خانواده سگ ماهی مینافلسان
lobelia U خانواده گیاهان لوبلیا
family man U مرد خانواده - دوست
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
lady bird U سوسک خانواده Coccinellidae
acalephe U خانواده گزنه دریایی
acarina U خانواده کرم جرب
materfamilas U مادر خانواده کدبانو
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
cycas U گیاه از خانواده سیکاس
lady beetle U سوسک خانواده Coccinellidae
nabidae U خانواده کک و ساس و حشرات
nabid U خانواده کک و ساس و حشرات
cetaceous U وابسته به خانواده بال
apiaceous U وابسته به خانواده چتریان
family planning U برنامه ریزی خانواده
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
canine U وابسته به خانواده سگ سگ مانند
mangrove U خانواده شاه پسند
mangroves U خانواده شاه پسند
born in the purpule U عضو خانواده سلطنتی
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
royalties U اعضای خانواده سلطنتی
royalty U اعضای خانواده سلطنتی
habit family hierarchy U سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
tudor U خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
convolvulaceous U وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
gadoid U وابسته به خانواده ماهی روغن
plantagenet U خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
leguminous U وابسته به خانواده پروانه اسایان
cimex U سرخک خانواده ساس وسرخک
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com