English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
economic determinism U یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shavian U پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
sociopolitical U اجتماعی وسیاسی
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
ideology U روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideologies U روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
bakuninism U اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
socioeconomic U اجتماعی- اقتصادی
socioeconomic status U پایگاه اجتماعی- اقتصادی
classless U بدون طبقات اجتماعی یا اقتصادی
deflationary gap U لطمه ناشی از رکود اقتصادی
sudatorium U حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
social security wealth U ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
endogenous U مسائل ناشی از درونه سیستم اقتصادی
national strategy U مجموعه تدابیر سیاسی اقتصادی اجتماعی و نظامی ملی
exogenous U مسئلهای که از خارج یک سیستم اقتصادی ناشی شده باشد
subversion U نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
revisionism U روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
originates U موجب شدن ناشی شدن
originating U موجب شدن ناشی شدن
originated U موجب شدن ناشی شدن
originate U موجب شدن ناشی شدن
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
all U جمیع
all- U جمیع
in all particulars U من جمیع الجهات
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
ultraist U کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
chequered U دارای تحولات
evolutionism U روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
diastrophic U مربوط به تحولات زمین
morphology U تاریخ تحولات لغوی
meteorology U مبحث تحولات جوی
cataclysms U تحولات ناگهانی وعمده
diastrophism U تحولات ارضی زمین
cataclysm U تحولات ناگهانی وعمده
egalitaire U روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
engram U تحولات دائمی هسته سلول
engramme U تحولات دائمی هسته سلول
macroevoluyion U تحولات عظیم سیر تکامل
treatment U تلقی
treatments U تلقی
Marxist U مارکس گرا
Marxists U مارکس گرا
Marxism U عقیده مارکس
Marxism U مارکس گرائی
treats U تلقی کردن
treated U تلقی کردن
treat U تلقی کردن
embracement U حسن تلقی
dialectical materialism U فرضیهء استدلالی مارکس
marxian U پیروعقیده کارل مارکس
marxian U وابسته به کارل مارکس
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
take in good part U خوب تلقی کردن
shrug off U با بی اعتنایی تلقی کردن
to make a mystery of U سری تلقی کردن
To take with a pinch of salt. U با شک وتردید تلقی کردن
to salute with a smile U با لبخند تلقی کردن
metabolism U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
damm U بد تلقی کردن لعنت فحش
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
induced investment U سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to drink in U بامیل تلقی کردن یاگوش دادن
the court penalized his act U دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
Marxism U روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
dialectic U هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
radical economists U منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
year and day U مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
inquisitors U مفتش عقاید
dogma U اصول عقاید
religious tenets U عقاید مذهبی
dogmas U اصول عقاید
inquisitor U مفتش عقاید
feet on the ground <idiom> U عقاید عاقلانه
mendelism U عقاید مندل
censorship U سانسور عقاید
nihilism U عقاید نهیلیستی
multiplicity of creeds U تعد د عقاید
federal government U دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
Marxist U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
small-minded opinions U عقاید کوته نظر
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
rationale U توضیح اصول عقاید
fascism U اصول عقاید فاشیست
paradoxical U مخالف عقاید عمومی
sounding board U عامل انتشار عقاید
sounding boards U عامل انتشار عقاید
leninism U عقاید اشتراکی لنین
symbolic U مط العه دلایل و عقاید
symbolically U مط العه دلایل و عقاید
soundboard U عامل انتشار عقاید
orientalism U عقاید یا سیاست شرقی
neologize U دارای عقاید نوین
medievalism U عقاید قرون وسطایی
lutheranism U عقاید لوتر وکلیسای او
doctrinal U عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
syncretic U تلفیق کننده عقاید مختلف
syncretism U اعتقاد به توحید عقاید همتایی
ultranationalism U عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
Machiavellian U وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
junkerism U عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerdom U عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
self expression U ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
russify U دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
swelled head U دارای عقاید بزرگ خود فروش
inquisitions U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
His political beliefs are old hat now . U عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
presbyterianism U پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
inquisition U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
public opinion polling U استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
dictatorships U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorship U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
he took my words in good part U سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
ideogram U تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
heterodox U دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
brainwashing U تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
naturism U عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
interfaith U شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
stalinize U کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
romanism U اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
fundamentalism U اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
Hungarian Activism U [جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
censeur U ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
cause U موجب
whereby U که به موجب ان
occasions U موجب
incurs U موجب
incurred U موجب
incur U موجب
occasioned U موجب
origin U موجب
incurring U موجب
inducements U موجب
causing U موجب
contributory U موجب
causes U موجب
occasion U موجب
inducement U موجب
occasioning U موجب
contributive U موجب
origins U موجب
in conformity with U بر موجب
offeror U موجب
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com