Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I've got the munchies.
U
یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
really
U
احساس میکنم
sensation of hunger
U
احساس گرسنگی
a pang of hunger
U
احساس ناگهانی گرسنگی
Do you feel hungry?
U
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I feel faint with hunger.
U
از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
I'm not a bit hungry.
U
یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
Better face in danger once than to be always in da.
<proverb>
U
مرگ یکدفعه شیون یکدفعه.
extrasensory
U
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
enmasse
U
یکدفعه
synesthesia
U
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
She shot up last year .
U
پارسال یکدفعه قد کشید
All of a sudden , he turned up in Europe .
U
یکدفعه سر از اروپا درآورد
The guy vanished into thin air .
U
طرف یکدفعه غیبش زد
to snap at someone
U
یکدفعه سر کسی
[با عصبانیت]
داد زدن
I bought the bicycle on impulse .
U
یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
to snap
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to have the munchies for something
U
یکدفعه هوس چیزی
[غذایی]
را کردن
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
to go cold turkey
U
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to quit something cold turkey
U
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again.
U
پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
i suppose so
U
گمان میکنم
i wonder he did not catch cold
U
تعجب میکنم
I'd like to think that ...
U
من فرض میکنم که ...
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
i will note it down
U
یاد داشت میکنم
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
i have got him on my brain
U
همیشه به اوفکر میکنم
anticipating it
U
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
i wonder at him
U
از دست او تعجب میکنم
I'm proud of you.
U
من بهت افتخار میکنم.
Looking forward to it
U
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
esurience
U
گرسنگی
hungrily
U
با گرسنگی
hunger
U
گرسنگی
hungering
U
گرسنگی
hungers
U
گرسنگی
hungered
U
گرسنگی
starvation
U
گرسنگی
my sentiment toward him
U
انچه من راجع باواحساس میکنم
i imagine he is my friend
U
من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend
U
من تصور میکنم که او دوست من است
Am I right in thinking ...
U
آیا درست فکر میکنم که ...
i rely or your secrecy
U
من به رازداری شما اطمینان میکنم
i suspect him to be a liar
U
گمان میکنم دروغگو باشد
Am I right in assuming that ...?
U
آیا درست فرض میکنم که ...
I'm working on it.
U
دارم روش کار میکنم.
under the stimulus of hunger
U
از فشار گرسنگی
ravenous hunger
U
گرسنگی زیاد
strave
U
از گرسنگی مردن
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
belly pinched
U
گرسنگی خورده
patience of hunger
U
تاب گرسنگی
bulimy
U
ناخوشی گرسنگی
strave
U
گرسنگی خوردن
patience of hunger
U
طاقت گرسنگی
famish
U
گرسنگی دادن
strave
U
گرسنگی کشیدن
starveling
U
گرسنگی خورده
ravenousness
U
گرسنگی زیاد
hunger drive
U
سائق گرسنگی
hunger pangs
U
دردهای گرسنگی
hungered
[arch]
U
گرسنگی نما
He fainted from hunger.
U
از گرسنگی غش کردوافتاد
starves
U
گرسنگی کشیدن
starving
U
گرسنگی کشیدن
starving
U
از گرسنگی مردن
starves
U
گرسنگی دادن
starving
U
گرسنگی دادن
hungry
U
حاکی از گرسنگی
hungry
U
دچار گرسنگی
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
starvation
U
گرسنگی کشیدن
hungrier
U
دچار گرسنگی
starved
U
گرسنگی دادن
hungrily
U
از روی گرسنگی
starved
U
از گرسنگی مردن
ravenously
U
با گرسنگی زیاد
starves
U
از گرسنگی مردن
starve
U
گرسنگی کشیدن
hungriest
U
دچار گرسنگی
to starve to death
U
از گرسنگی مردن
starve
U
از گرسنگی مردن
starved
U
گرسنگی کشیدن
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
famish
U
گرسنگی کشیدن
starve
U
گرسنگی دادن
Please take my suitcase.
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
now nonsense now
U
خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
I am leaving early in the morning.
من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
Please take that bag.
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
I think there is a mistake in the bill.
من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
hungrier
U
گرسنگی اور حریص
to be reduced to starvation
U
اجبارا گرسنگی کشیدن
many d. of hunger
U
بسیاری از گرسنگی می میرند
to feel
[a bit]
peckish
U
کمی حس گرسنگی کردن
hungriest
U
گرسنگی اور حریص
hungry
U
گرسنگی اور حریص
i am famishing
U
از گرسنگی دارم می میرم
hunger pain
U
درد گرسنگی
[پزشکی]
hungered
[arch]
U
گرسنگی اور خشک
to die of hunger
[thirst]
U
از گرسنگی
[تشنگی]
مردن
I think we are out of the woods.
<idiom>
U
فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Ah, what the heck!
U
اه مهم نیست!
[اه با وجود این کار را میکنم!]
I'm putting you through now.
U
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
The soldiers died from illness and hunger.
U
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
hunger osteopathy
U
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
We suffered hunger for a few days .
U
چند روز گرسنگی کشیدیم
iam not patient of hunger
U
من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
acoria
U
مرض گرسنگی داء الجوع
hunger
U
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungered
U
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering
U
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungers
U
گرسنگی دادن گرسنه شدن
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin.
U
اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Please send me information on ...
U
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
would you mind ringing
U
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
I assume that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I'm starving
[to death]
.
U
از گرسنگی دارم میمیرم.
[اصطلاح مجازی]
Hunger begets crime.
U
گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
to starve into surrender
U
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
U
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll take a leap of faith.
U
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
U
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
sensing
U
احساس
feeling
U
احساس
sensation
U
احساس
sensations
U
احساس
esthesis
U
احساس
impression
U
احساس
sense
U
حس احساس
sentiment
U
احساس
aesthsis
U
احساس
impressions
U
احساس
apperception
U
احساس
appriciation
U
احساس
aesthesiogenic
U
احساس زا
senses
U
حس احساس
percipience
U
احساس
thick skinned
U
بی احساس
feelings
U
احساس
gusto
U
احساس
senses
U
احساس
sensed
U
احساس
apathetic
U
بی احساس
sense
U
احساس
sensed
U
حس احساس
sense line
U
خط احساس
pang
U
احساس بد وناگهانی
sensed
U
احساس کردن
feels
U
احساس کردن
sense
U
احساس کردن
nostalgia
U
احساس غربت
handle
U
احساس بادست
handles
U
احساس بادست
sensibility
U
احساس ودرک هش
antipathy
U
احساس مخالف
feel
U
احساس کردن
appreciating
U
احساس کردن
perception
U
دریافت احساس
feelers
U
احساس کننده
feeler
U
احساس کننده
humiliation
U
احساس حقارت
malaise
U
احساس مرض
sensibilities
U
احساس ودرک هش
dreaded
<adj.>
U
پر از احساس هراس
stolid
U
فاقد احساس
stolidly
U
فاقد احساس
perceptions
U
دریافت احساس
appreciates
U
احساس کردن
senses
U
احساس کردن
appreciated
U
احساس کردن
chilled to the bones
<idiom>
U
احساس یخ زدگی
appreciate
U
احساس کردن
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
U
احساس یخ زدگی
limen
U
استانه احساس
sense wire
U
سیم احساس
subjective sensation
U
احساس غیرعینی
dual sensation
U
احساس دوگانه
feeling of inadequacy
U
احساس بی کفایتی
malease
U
احساس مرض
aesthesia
U
قوه احساس
carebaria
U
احساس فشار در سر
aggro
U
احساس پرخاشگری
itchiness
U
احساس خارش
supersensory
U
مافوق احساس
guilt feeling
U
احساس گناه
feeling of inadequacy
U
احساس نابسندگی
sensorium
U
مرکز احساس
impassible
U
فاقد احساس
heavy heart
<idiom>
U
احساس ناراحتی
sense organ
U
عامل احساس
sense switch
U
گزینهء احساس
tail between one's legs
<idiom>
U
احساس شرمندگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com