Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
iceman
U
یخی بستر دوران یخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bed factor
U
ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
beds
U
بستر
floor
U
بستر
bed
U
بستر
head stock
U
بستر
floored
U
بستر
floors
U
بستر
doss
U
بستر
bedfellows
U
هم بستر
headstock
U
بستر
abed
U
در بستر
bedfellow
U
هم بستر
sack
U
بستر
nacelle
U
بستر
sacked
U
بستر
sacks
U
بستر
stream bed
U
بستر ابراهه
bed factor
U
ضریب بستر
sub base
U
زیر بستر
decumbent
U
در بستر خوابیده
astir
U
بیرون از بستر
arroyo
U
بستر نهر
river bed
U
بستر رودخانه
bedside
U
کنار بستر
seabed
U
بستر اقیانوس
seabed
U
بستر دریا
river beds
U
بستر رودخانه
bed and breakfast
U
بستر و صبحانه
the bed of a river
U
بستر یک رود
bed material
U
رسوبات بستر
bed materials
U
رسوبات بستر
bed ripples
U
موج بستر
lie up
U
در بستر ماندن
sea bed
U
بستر دریا
death bed
U
بستر مرگ
natural bed
U
بستر طبیعی
ocean floor
U
بستر اقیانوس
raod bed
U
بستر جاده
riverbed
U
بستر رودخانه
sand cushion
U
بستر ماسهای
childbed
U
بستر زایمان
card bed
U
بستر کارتها
sick bed
U
بستر بیماری
bottom profile
U
نمایه بستر
bedder
U
سنگ بستر
bed width
U
عرض بستر
stationary bed
U
بستر ساکن
bed waves
U
موج بستر
hot bed
U
بستر گرم
deathbed
U
بستر مرگ
kip
U
خوابیدن بستر
beds
U
بستر پشته
bed
U
بستر پشته
kipping
U
خوابیدن بستر
kipping
U
در بستر رفتن
kipped
U
خوابیدن بستر
kipped
U
در بستر رفتن
kip
U
در بستر رفتن
bedrock
U
سنگ بستر
bedrock
U
بستر سنگ
bed load
U
بار متحرک بستر
cuddle
U
در بستر راحت غنودن
excavation in river bed
U
خاکبرداری در بستر رودخانه
beds
U
بستر زیر کار
bed
U
بستر زیر کار
subgrade
U
قشر بستر جاده
fluid bed vulcanization
U
وولکانش در بستر سیال
cuddles
U
در بستر راحت غنودن
fluid bed polymerization
U
بسپارش در بستر سیال
bituminuos gravel base
U
بستر شنی قیردار
cuddled
U
در بستر راحت غنودن
he fell ill
U
به بستر بیماری افتاد
bed rock ledge
U
لایه سنگی کف بستر
cuddling
U
در بستر راحت غنودن
fixed bed polymerization
U
بسپارش در بستر ثابت
river bed level
U
تراز بستر رودخانه
strath
U
بستر پهن مسیر رودخانه
summer bed of a river
U
بستر تابستانی رودخانه مسیل
lie in
U
در بستر زایمان بودن ارزیدن
lying in
U
در بستر خوابی دوره نفاس
lie-in
U
در بستر زایمان بودن ارزیدن
flat bed plotter
U
رسام با بستر تخت مسطح
he is out and a bout
U
از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
snag boat
U
کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson
U
اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
periods
U
دوران
rotation
U
دوران
gyration
U
دوران
gyrations
U
دوران
circulation
U
دوران
swimming
U
دوران
circulations
U
دوران
period
U
دوران
era
U
دوران
eras
U
دوران
cycle
U
دوران
cycled
U
دوران
vertigo
U
دوران
cycles
U
دوران
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
climacteric
U
دوران یائسگی زن
wartime
U
دوران جنگ
wifehood
U
دوران زوجیت
peacetime
U
دوران صلح
circulation
U
دوران خون
space age
U
دوران کیهان
off season
U
در دوران کسادی
off season
U
در دوران کم کاری
circulations
U
دوران خون
qyaternary
U
دوران چهارم
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
lucid interval
U
دوران افاقه
plane of rotation
U
سطح دوران
paleozoic
U
دوران اول
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
fulcrum
U
نقطه دوران
distance between centers
U
طول دوران
stound
U
دوران درد
sense of rotation
U
جهت دوران
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
life
U
دوران زندگی
rotation
U
چرخش دوران
dizzy
U
دچار دوران سر
rotate
U
دوران کردن
revolutions
U
چرخش دوران
revolutions
U
دوران شورش
rotated
U
دوران کردن
rotates
U
دوران کردن
revolution
U
چرخش دوران
races
U
دوران مسیر
aftertime
U
دوران پیری
angle of rotation
U
زاویه دوران
race
U
دوران مسیر
revolution
U
دوران شورش
raced
U
دوران مسیر
axis of rotation
U
محور دوران
lives
U
دوران زندگی
rotation about a point
U
دوران دور یک نقطه
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
circulatory
U
مربوط یه دوران خون
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
rotational
U
دوران گردش بدور
revolution
U
دور دوران کامل
vertiginous
U
سرگیجهای دوران کننده
revolutions
U
دور دوران کامل
off season
U
وابسته به این دوران
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
golden age
U
دوران رونق و رفاه
rotation
U
دوران گردش بدور
geriatrist
U
امراض دوران پیری
geriatrician
U
امراض دوران پیریgyrfalcon
seasoned
U
دوران چاشنی زدن
season
U
دوران چاشنی زدن
seasons
U
دوران چاشنی زدن
azoic
U
دوران ماقبل تاریخ
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
gyrates
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrating
U
چرخ زدن دوران داشتن
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
whirl
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirling
U
چرخش یا دوران جریان سیال
gyrated
U
چرخ زدن دوران داشتن
whirls
U
چرخش یا دوران جریان سیال
Victoriana
U
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
whirled
U
چرخش یا دوران جریان سیال
gyrate
U
چرخ زدن دوران داشتن
unemployment benefit
U
کمک دریافتی در دوران بیکاری
yaw
U
دوران هواپیما حول محورقائم
peripheral course
U
دوران پیش دانشگاهی نظامی
The whirligig of time revolves.
U
دوران دایمی زمان می چرخد.
mesozoic era
U
دوران دوم زمین شناسی
protectorates
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
long run period
U
دوران محاسبه بلند مدت
protectorate
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
whirligig of something
U
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
anthropic
U
مربوط به دوران پیدایش انسان
yawed
U
دوران هواپیما حول محورقائم
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
hallstatt
U
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
roll
U
دوران حول محور طولی غلطش
rolls
U
دوران حول محور طولی غلطش
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com