Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
underground
U
مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
Do I have to pay a supplement?
U
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
makeweight
U
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
remanence
U
پس ماند
inertia
U
ماند
residues
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
storing
U
می باقی می ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
store
U
می باقی می ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
inertial force
U
نیروی ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
he did not open his lips
U
خاموش ماند
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
it was snowed under
U
زیر برف ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
secret
U
مخفی
clandestine
U
مخفی
concealed
U
مخفی
closeting
U
مخفی
secrets
U
مخفی
slinky
U
مخفی
slinkiest
U
مخفی
slinkier
U
مخفی
closet
U
مخفی
hid
U
مخفی
perdu or due
U
مخفی
closeted
U
مخفی
hush hush
U
مخفی
undercover
U
مخفی
hush-hush
U
مخفی
furtive
U
مخفی
closets
U
مخفی
covert
U
مخفی
hidden
U
مخفی
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
secret agents
U
مامور مخفی
hid
U
مخفی شده
stowaway
U
مسافر مخفی
obscurer
U
مخفی کردن
under-
U
مخفی درزیر
skeleton in one's closet
<idiom>
U
رازهای مخفی
obscure
U
مخفی کردن
bug
U
میکروفن مخفی
secret agent
U
مامور مخفی
obscured
U
مخفی کردن
stowaways
U
مسافر مخفی
under
U
مخفی درزیر
bugs
U
میکروفن مخفی
emissaries
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور مخفی
bugging
U
میکروفن مخفی
hickok belt
U
مخفی کردن زه
hidden codes
U
رمزهای مخفی
hidden file
U
فایل مخفی
hugger mugger
U
مخفی کردن
blinds
U
مخفی گاه
blinded
U
مخفی گاه
blind
U
مخفی گاه
covert operations
U
عملیات مخفی
conceals
U
مخفی کردن
cover
U
مخفی در بر گرفتن
mole
U
مامور مخفی
defector in place
U
مامور مخفی
secret ballot
U
رای مخفی
conceal
U
مخفی کردن
hidy-hole
U
مخفی گاه
occult
U
مخفی کردن
hidey-hole
U
مخفی گاه
submers
U
مخفی کردن
submergence
U
مخفی سازی
stows
U
مخفی کردن
stow
U
مخفی کردن
stowed
U
مخفی کردن
stowing
U
مخفی کردن
coverings
U
مخفی در بر گرفتن
hideaways
U
مخفی گاه
plainclothesman
U
پلیس مخفی
obscurest
U
مخفی کردن
submerge
U
مخفی کردن
submerged
U
مخفی کردن
obscures
U
مخفی کردن
submerges
U
مخفی کردن
clandestinely
U
بطور مخفی
obscuring
U
مخفی کردن
submerging
U
مخفی کردن
by ballot
U
با رای مخفی
hideaway
U
مخفی گاه
covers
U
مخفی در بر گرفتن
hidden
U
مخفی شده
codes
U
کدهای مخفی
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
balloted
U
رای مخفی دادن
hide
U
مخفی نگاه داشتن
hides
U
مخفی نگاه داشتن
falsi crimen
U
مخفی کردن حقیقت
fig leaf
U
لاپوش مخفی کننده
camouflaging
U
مخفی کردن پوشاندن
camouflages
U
مخفی کردن پوشاندن
ballot
U
رای مخفی دادن
camouflaged
U
مخفی کردن پوشاندن
bugged
U
مجهز به میکروفن مخفی
ballots
U
رای مخفی دادن
camouflage
U
مخفی کردن پوشاندن
fig leaves
U
لاپوش مخفی کننده
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
hickok belt
U
مخفی شدن پنهان کردن
cover
U
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
spial
U
عمل مخفی انجام دادن
perdu
U
مخفی سرباز جان فشان
huddle
U
مخفی کردن درهم ریختگی
huddled
U
مخفی کردن درهم ریختگی
hush
U
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
perdue
U
مخفی سرباز جان فشان
gestapo
U
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
huddles
U
مخفی کردن درهم ریختگی
covered approach
U
پیشروی پوشیده معابر مخفی
huddling
U
مخفی کردن درهم ریختگی
conclearer of stolen goods
U
مخفی کننده اموال مسروقه
cover
U
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
blind
U
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
blind
U
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
balloted
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballot
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
ambushing
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushes
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
covered position
U
محوطه تحت پوشش موضع مخفی
ambush
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
espial
U
جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
hit the dirt
<idiom>
U
خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
ballots
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
apparatus
U
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
rear takedown with outside leg tackle
U
گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
screened
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
secret ballot
U
ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
screens
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
acid house party
نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
culled
U
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling
U
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culls
U
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
cull
U
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com