Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 291 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
detail
U
یات را بیان کردن
detailing
U
یات را بیان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
word
U
بالغات بیان کردن
worded
U
بالغات بیان کردن
language
U
بصورت لسانی بیان کردن
languages
U
بصورت لسانی بیان کردن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
express
U
بیان کردن اداکردن
expressed
U
بیان کردن اداکردن
expresses
U
بیان کردن اداکردن
expressing
U
بیان کردن اداکردن
riddle
U
تفسیریا بیان کردن
riddles
U
تفسیریا بیان کردن
say
U
بیان کردن
says
U
بیان کردن
quote
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
authentication
U
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
restate
U
مجددا بیان کردن
restated
U
مجددا بیان کردن
restates
U
مجددا بیان کردن
restating
U
مجددا بیان کردن
paraphrase
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
verbalised
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing
U
بصورت شفاهی بیان کردن
pronounce
U
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces
U
رسما بیان کردن ادا کردن
impart
U
بیان کردن
imparted
U
بیان کردن
imparting
U
بیان کردن
imparts
U
بیان کردن
quantified
U
چندی بیان کردن
quantifies
U
چندی بیان کردن
quantify
U
چندی بیان کردن
quantifying
U
چندی بیان کردن
bubble
U
بیان کردن حباب
bubbled
U
بیان کردن حباب
bubbles
U
بیان کردن حباب
bubbling
U
بیان کردن حباب
tell
U
بیان کردن
telling-off
U
بیان کردن
tells
U
بیان کردن
scan
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
frame
U
بیان کردن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
alphabetize
U
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
caveatemptor
U
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
macro
U
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
run on
U
بتفصیل بیان کردن
set forth
U
بیان کردن
set out
U
بیان کردن
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
sound off
U
ازادانه بیان کردن
synopsize
U
بصورت مجمل بیان کردن
to set forth
U
بیان کردن
to set out
U
بیان کردن شرح دادن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
utter
U
بیان کردن
voice
U
بیان کردن
to speak
[things indicating something]
U
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
Other Matches
warned
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic
U
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric
U
علم معانی بیان معانی بیان
diction
U
بیان
interpretation
U
بیان
expression
U
بیان
expositions
U
بیان
expressions
U
بیان
statements
U
بیان
exposition
U
بیان
experssion
U
بیان
interpretations
U
بیان
declarations
U
بیان
locutions
U
بیان
verbiage
[American English]
U
بیان
locution
U
بیان
explanation
U
بیان
declaration
U
بیان
explication
U
بیان
statement
U
بیان
dite
U
بیان
diction
U
بیان
word choice
U
بیان
say so
U
بیان
say-so
U
بیان
averment
U
بیان
wording
U
بیان
dit
U
بیان
choice of words
U
بیان
quotations
U
بیان
quotation
U
بیان
pronunciations
U
بیان
pronunciation
U
بیان
recitation
U
بیان
wording
U
بیان
rhetorically
U
بیان
say-so
U
حق بیان
say so
U
حق بیان
explanations
U
بیان
recitations
U
بیان
fair spoken
U
خوش بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
numbers
U
بیان کیفیت
remarking
U
افهار بیان
named
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
mouths
U
مدخل بیان
remarks
U
افهار بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
lip
U
سخن بیان
simply stated
U
به بیان کوتاه
number
U
بیان کیفیت
remarked
U
افهار بیان
statements
U
بیان وضعیت
fluidity
U
سلاست بیان
intonations
U
بیان با الحان
intonation
U
بیان با الحان
anticlimaxes
U
بیان قهقرایی
freedom of experssion
U
ازادی بیان
fluidity
U
روانی بیان
self-expression
U
بیان حال
shibboleth
U
بیان رایج
shibboleths
U
بیان رایج
mouthed
U
مدخل بیان
mouthing
U
مدخل بیان
mouth
U
مدخل بیان
expessible
U
قابل بیان
expounder
U
بیان کننده
expressible
U
به بیان درامدنی
remark
U
افهار بیان
stated
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
appositive
U
عطف بیان
licorice
U
شیرین بیان
presentment
U
بیان حضور
diction
U
طرز بیان
statement
U
بیان وضعیت
eloquence
U
علم بیان
expresses
U
بیان یا شرح
inexpressibility
U
بیان ناپذیری
expressed
U
بیان یا شرح
dictograph
U
بیان نگار
anticlimax
U
بیان قهقرایی
restatements
U
بیان مجدد
express
U
بیان یا شرح
account
U
بیان علت
verbalization
U
بیان شفاهی
expressing
U
بیان یا شرح
liquorice
U
شیرین بیان
formulation
U
بیان ریاضی
paradox
U
بیان مغایر
paradoxes
U
بیان مغایر
apposition
U
عطف بیان
sweet root
U
شیرین بیان
restatement
U
بیان مجدد
enunciative
U
بیان کننده
said
U
بیان شده
stater
U
بیان کننده
verbalization
U
بیان کلامی
declaratory
U
متضمن بیان
anticlimaxes
U
بیان قهقرایی نمودن
rhetoricians
U
اموزگار معانی بیان
undermentioned
<adj.>
U
بیان شده در پایین
word picture
U
بیان یا شرح روشن
rhetorician
U
اموزگار معانی بیان
abovementioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
academic freedom
آزادی عمل و بیان
euphuism
U
بیان مطنطن لفافی
polarities
U
بیان جهت جریان یک شی
causal
U
بیان کننده علت
anticlimactic
U
مربوط به بیان قهقرایی
polarity
U
بیان جهت جریان یک شی
obiter dictum
U
بیان ضمنی و تصادفی
above-quoted
<adj.>
U
بیان شده در بالا
rhetor
U
اموزگار معانی بیان
smooth tongued
U
خوش بیان چاپلوس
k
U
نشانه بیان یک هزار
above-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
inexpressible
U
نا گفتنی غیرقابل بیان
aforementioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
misstate
U
درست بیان نردن
inenarrable
U
غیر قابل بیان
enigmas
U
رمز بیان مبهم
below-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در پایین
pomfret cake
U
کلوچه شیرین بیان
enigma
U
رمز بیان مبهم
anticlimax
U
بیان قهقرایی نمودن
afore-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
enunciator
U
بیان کننده اداکننده
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
U
بیان شده در پایین
circumlocutions
U
بیان غیر مستقیم
circumlocution
U
بیان غیر مستقیم
last word
U
بیان یا رفتار قاطع
described
U
بیان مشخصات کسی یا چیزی
distinguish
U
بیان اختلاف بین دو موضوع
describes
U
بیان مشخصات کسی یا چیزی
apodeictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
describe
U
بیان مشخصات کسی یا چیزی
apodictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
attributes
U
متغیر بیان کننده شکل
poker face
U
دارای قیافهی عاری از بیان
antiphrasis
U
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
describing
U
بیان مشخصات کسی یا چیزی
attributing
U
متغیر بیان کننده شکل
ineffably
U
بطوریکه نتوان بیان کرد
wordless
U
غیرقابل بیان با لغات خاموش
quantifying
U
بیان اثر چیزی با اعداد
formulated
U
بیان داشتن بزبان ریاضی
algorithmic
U
بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
formulates
U
بیان داشتن بزبان ریاضی
distinguishes
U
بیان اختلاف بین دو موضوع
four freedoms
U
ازادی در نطق و بیان عقیده
formulating
U
بیان داشتن بزبان ریاضی
expressible
U
قابل افهار بیان کردنی
quantified
U
بیان اثر چیزی با اعداد
quantifies
U
بیان اثر چیزی با اعداد
uncoveranted
U
مشمول بیان نشده غیرقراردادی
quantify
U
بیان اثر چیزی با اعداد
disclosures
U
عمل بیان در باره چیزی
disclosure
U
عمل بیان در باره چیزی
to put it in a nutshell
U
در چند کلمه بیان شود
attribute
U
متغیر بیان کننده شکل
unspeakable
U
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
quantitative
U
بیان شده بر حسب صفات
quantitatively
U
بیان شده بر حسب صفات
formulate
U
بیان داشتن بزبان ریاضی
negatives
U
با بیان علامت منفی کنار عدد
operator
U
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
negative
U
با بیان علامت منفی کنار عدد
rhetoric
U
وابسته بعلم بدیع یامعانی بیان
instructs
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instructing
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instructed
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instruct
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
B:
U
بیان کننده دیسک درایو جانبی
ieee
U
استاندارد بیان کننده اتصالات داده با......... و........
polled
U
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
description
U
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
specifying
U
بیان واضح آنچه نیاز است
That speaks volumes.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
descriptions
U
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
specify
U
بیان واضح آنچه نیاز است
specifies
U
بیان واضح آنچه نیاز است
poll
U
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
operators
U
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
Anno Domini
[AD]
<adj.>
پس از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
polls
U
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
merism
U
بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
inequality operator
U
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
enters
U
کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
authenticated
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
bnf
U
سیستم نوشتن و بیان زبان برنامه سازی
LCP
U
قوانین بیان ارسال داده روی کانال
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
inverts
U
که برای بیان نقل قول به کار می رود
inverting
U
که برای بیان نقل قول به کار می رود
invert
U
که برای بیان نقل قول به کار می رود
message
U
اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com