Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
seize
U
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized
U
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes
U
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
season cracking
U
ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
anneal
U
حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
vulcanization
U
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
diapositive
U
تولید حرارت توسط جریانهای با فرکانس زیاد
chromel
U
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
brake lining
U
مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
Nomatic rugs
U
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
exothermal
U
حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
exothermic
U
حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
thermal stress
U
ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
pyrolysis
U
تغییر شیمیایی در اثر حرارت تجزیه در اثر حرارت اتشکافت
haws
U
گیرکردن
hawed
U
گیرکردن
falters
U
گیرکردن
haw
U
گیرکردن
falter
U
گیرکردن
faltered
U
گیرکردن
interlocked
U
در هم گیرکردن
interlocking
U
در هم گیرکردن
interlocks
U
در هم گیرکردن
interlock
U
در هم گیرکردن
to run a
U
گیرکردن
engages
U
گیرکردن
engage
U
گیرکردن
hawing
U
گیرکردن
mat
U
درهم گیرکردن
misfires
U
گیرکردن اسلحه
middle of the road
<idiom>
U
سردوراهی گیرکردن
misfired
U
گیرکردن اسلحه
misfire
U
گیرکردن اسلحه
mats
U
درهم گیرکردن
foul
U
گیرکردن نارو زدن
fouled
U
گیرکردن نارو زدن
fouler
U
گیرکردن نارو زدن
foulest
U
گیرکردن نارو زدن
fouls
U
گیرکردن نارو زدن
to put ones foot in it
گیرکردن
[دراشتباه یاسختی افتادن]
by reason of
U
بعلت
on account of
U
بعلت
owing to
U
بعلت
due to
U
بعلت
whenas
U
بعلت اینکه
on
U
بعلت بطرف
guardian by nurture
U
قیم بعلت پرورش
posteriori
U
با پی بردن ازمعلول بعلت
time honored
U
مورد احترام بعلت قدمت
conk out
<idiom>
U
بعلت خستگی به خواب رفتن
piston cover
U
کف پیستون
piston
U
پیستون
piston head
U
کف پیستون
plunger
U
پیستون
plungers
U
پیستون
pistons
U
پیستون
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
finality
U
اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
piston cover
U
پوشش پیستون
piston clearnce
U
فاصله پیستون
piston pressure
U
فشار پیستون
piston guide
U
راهنمای پیستون
piston crown
U
تاج پیستون
piston area
U
سطح پیستون
pump piston
U
پیستون پمپ
plungers
U
پیستون شناور
plunger
U
پیستون غوطهای
plunger
U
پیستون شناور
piston packing
U
لائی پیستون
plunger piston
U
پیستون شناور
piston stroke
U
ضربه پیستون
piston speed
U
سرعت پیستون
jackets
U
بوش پیستون
jacket
U
بوش پیستون
piston rod
U
دسته پیستون
piston ring
U
رینگ پیستون
plungers
U
پیستون غوطهای
connecting rod
U
دسته پیستون
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
rotary piston machanism
U
مکانیزم پیستون دوار
piston pin
U
اشپیل پایین پیستون
back stroke
U
ضربه برگشت پیستون
connecting rod bolt
U
پیچ دسته پیستون
piston travel
U
طول ضربه ی پیستون
piston displacement
U
تغییر مکان پیستون
double piston engine
U
موتور پیستون مضاعف
throttling rod
U
پیستون نافم روغن
rotary piston compressor
U
کمپرسور پیستون دار
brake piston cup
U
رینگ پیستون ترمز
forked connecting rod
U
دو شاخ دسته پیستون
opposit stroke pistons
U
پیستون مقابل گرد
power play
U
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
cenogenesis
U
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
hydrogen embrittleness
U
فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
take over
U
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
blows
U
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aposteriori
U
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
aphonia
U
فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
blow
U
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
balanced actuator
U
سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
actuator
U
سیلندر پیستون عمل کننده
rammed
U
دژکوب پیستون منگنه ابی
opposed piston engine
U
موتور پیستون روبرو متقابل
ram
U
دژکوب پیستون منگنه ابی
rams
U
دژکوب پیستون منگنه ابی
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
nominative subject
U
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
man down
U
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
frozen assets
U
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
nominative appositive
U
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
avianize
U
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
oil scraper
U
رینگی در پایین یا حاشیه پایینی پیستون
bronchial asthma
U
تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumpers
U
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
U
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
clearance volume
U
کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
wrist pin
U
پینی که در موتور رادیال دسته پیستون را به شاتون اصلی متصل میکند
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
stagnation thesis
U
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
after top center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
before top center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after bottom center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
before bottom center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
foreclosing
U
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses
U
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclose
U
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed
U
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia
U
ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
to stumble against a rock
U
گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
vehemence
U
حرارت
hotness
U
حرارت
heats
U
حرارت
adust
U
با حرارت
mettlesome
U
با حرارت
warm
U
با حرارت
fired
U
حرارت
fires
U
حرارت
pyogenic
U
حرارت زا
warmest
U
با حرارت
warms
U
با حرارت
temperature
U
حرارت
temperatures
U
حرارت
fire
U
حرارت
warmed
U
با حرارت
heat
U
حرارت
ardour
U
حرارت
clammy
U
بی حرارت
fervidity
U
حرارت
ardor
U
حرارت
enthrusiasm
U
حرارت
verve
U
حرارت
fervidness
U
حرارت
warmth
U
حرارت
impressment
U
جدیت حرارت
steamiest
U
پر حرارت پر بخار
steamy
U
پر حرارت پر بخار
central heating
U
حرارت مرکزی
steamier
U
پر حرارت پر بخار
thermotherapy
U
حرارت درمانی
heat absorption
U
جذب حرارت
fervently
U
از روی حرارت
temperature
U
درجه حرارت
strenuousness
U
حرارت و اصرار
initiatives
U
شوق و حرارت
thermoregulation
U
تنظیم حرارت
calorimeter
U
حرارت سنج
expansion heat
U
حرارت انبساط
heat economy
U
اقتصاد حرارت
enthalpy
U
حرارت فعال
ginger
U
تندی حرارت
low heat cement
U
سیمان کم حرارت
transformation of heat
U
تبادل حرارت
interchange of heat
U
تبادل حرارت
impetuosity
U
تندی حرارت
heat conductor
U
هادی حرارت
gradients
U
افت حرارت
ardency
U
شور و حرارت
zeal
U
ذوق حرارت
heat transfer
U
انتقال حرارت
calorification
U
تولید حرارت
heats
U
حرارت دادن
heats
U
گرما حرارت
heat exchange
U
تبادل حرارت
heat expansion
U
انبساط حرارت
heat drop
U
افت حرارت
temperatures
U
درجه حرارت
calefactory
U
حرارت بخش
heat unit
U
واحد حرارت
thermometers
U
حرارت سنج
initiative
U
شوق و حرارت
gradient
U
افت حرارت
heat of hydration
U
حرارت ئیدراسیون
heat
U
حرارت دادن
thermophysics
U
فیزیک حرارت
actinometre
U
حرارت سنج
heat
U
گرما حرارت
actinometer
U
حرارت سنج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com