English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
fosterage U گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
integrating U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
heart broken U دل شکسته
fragmentary U شکسته
disrupted U شکسته
shakiest U شکسته
shakier U شکسته
running hand U خط شکسته
heartsick U دل شکسته
wrecked U شکسته
cursive U خط شکسته
zigzags U شکسته
fragmental U شکسته
zigzagging U شکسته
fracted U شکسته
heartbroken U دل شکسته
zigzagged U شکسته
zigzag U شکسته
broken U شکسته
shaky U شکسته
downhearted U دل شکسته
in pieces U شکسته
puncturing U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
castway U کشتی شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
modesty U شکسته نفسی
raddled U شکسته شده
wrech U کشتی شکسته
punctured U شکسته شدن
distort U شکسته شدن
doddered U شکسته سست
fracture U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
fractures U سطح شکسته
fracturing U سطح شکسته
framentary U شکسته ناقص
sherd U کوزه شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
flinders U قطعات شکسته
distorts U شکسته شدن
puncture U شکسته شدن
orthopaedics U شکسته بندی
broken stone U سنگ شکسته
orthopedics U شکسته بندی
chevron U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
osteopathist U شکسته بند
fyloft U صلیب شکسته
taxis U شکسته بندی
shard U کوزه شکسته
bone setter U شکسته بند
ballast U مصالح شکسته
bonesetter U شکسته بند
bone setting U شکسته بندی
to run upon the rocks U شکسته شدن
red short U شکسته سرخ
deject U دل شکسته کردن
cold short U شکسته سرد
shatters U قطعات شکسته
shatter U قطعات شکسته
shards U کوزه شکسته
hot short U شکسته گرم
wrecked U کشتی شکسته
split screen U صفحه شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
broken U شکسته شده
split-screen U صفحه شکسته
crushed stone U سنگ شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
angle bracket U پرانتز شکسته
milieus U اطراف
parties U اطراف
from the four winds U از اطراف
environs U اطراف
environment U اطراف
milieux U اطراف
milieu U اطراف
environments U اطراف
refracted U شکسته شدن نور
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
infirmly U بطور علیل یا شکسته
refracting U شکسته شدن نور
refract U شکسته شدن نور
agmatology U علم شکسته بندی
potsherd U تکه سفال شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
jargon U سخن دست و پا شکسته
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
splint U وسایل شکسته بندی
pulled U شکسته شده افتاده
refracts U شکسته شدن نور
humblest U شکسته نفسی کردن
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
broken hardening U سخت گردانی شکسته
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
chippings U سنگ شکسته ریز
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
cast away U کشتی شکسته مطرود
zircon U سخن دست و پا شکسته
humble U شکسته نفسی کردن
splint U چوب شکسته بندی
brick ballast U مصالح شکسته اجری
edge zone U اطراف لبه
sides of the question U اطراف موضوع
architrave U گچبری اطراف در
pericardium U اطراف قلب
periderm U پوست اطراف
go around <idiom> U به اطراف سفرکردن
vicinity U در حدود در اطراف
wry U به اطراف چرخاندن
wryly U به اطراف چرخاندن
pappus U کلاله اطراف گل
gravesides U اطراف قبر
graveside U اطراف قبر
mess around <idiom> U دو رو اطراف بازیکردن
ambient noise U صدای اطراف
about U در اطراف نزدیک
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
swastika U صلیب شکسته المان نازی
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
parties U متداعیین اطراف دعوی
atmospheres U فضای اطراف هرجسمی
barnyard U محوطهء اطراف انبار
seaward U اطراف دریا روبدریا
look round U اطراف کار را دیدن
to look a bout U اطراف کار را پاییدن
black eyes U سیاهی اطراف چشم
quayside U زمین اطراف بارانداز
sea chest U مکندههای اطراف ناو
touchline U خط اطراف زمین فوتبال
barnyards U محوطهء اطراف انبار
port U ریل اطراف ناو
atmosphere U فضای اطراف هرجسمی
black eye U سیاهی اطراف چشم
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
areola U محوطهء کوچک اطراف چیزی
reel U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
balteus U [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
heat muff U پوشش اطراف پنجه اگزوز
reels U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
snaking U تورگیری اطراف توپ ناو
reeling U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
periosteal U واقع در اطراف ضریع استخوان
whisker U موی اطراف گونه وچانه
greater U شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
reeled U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
drop leaf U رومیزی اویخته از اطراف میز
frame U و مرز اطراف فضای پنجره
boundry lines U خطوط اطراف زمین والیبال
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
whiskery U موی اطراف گونه وچانه
safe distance U مسافت امن اطراف مین
paraselene U روشنایی اطراف هاله ماه
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
mauling U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
maul U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambience U نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
mauled U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
burg U حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
thistledown U پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
mauls U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambiance U نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
ambient U متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
aureola U هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
aureole U هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com