Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on
U
گویی که هدف ضربه بعدی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
away
U
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
chiromancy
U
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
projecting
U
تولید نمایش گرافیکی دو بعدی از یک صفحه سه بعدی تصویر
telnet
U
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
PHIGS
U
برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
preemptive multitasking
U
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
trimetrogon
U
عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
U
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
ingenuousness
U
رک گویی
hypophrasia
U
کم گویی
downrightness
U
رک گویی
outdpokenness
U
رک گویی
plain speaking
U
رک گویی
candour
U
رک گویی
soliloquy
U
تک گویی
candor
U
رک گویی
one would say
U
گویی
pauciloquy
U
کم گویی
as thought
U
گویی
soliloquies
U
تک گویی
scandal
U
بد گویی
so to peaking
U
گویی
to stab in the back
U
بد گویی
hypologia
U
کم گویی
knop
U
گویی
scandals
U
بد گویی
laconic speech
U
کم گویی
free spokenness
U
رک گویی
placekick
U
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
pseudology
U
دروغ گویی
rant
U
بیهوده گویی
ranted
U
بیهوده گویی
invective
U
ناسزا گویی
overstatements
U
گزافه گویی
overstatement
U
گزافه گویی
ranten
U
بیهوده گویی
word salad
U
اشفته گویی
irony
U
وارونه گویی
wittiness
U
لطیفه گویی
wittiness
U
بذله گویی
ironies
U
وارونه گویی
reticency
U
سکوت کم گویی
waggery
U
بذله گویی
revilement
U
ناسزا گویی
prate
U
یاوه گویی
contradictions
U
خلاف گویی
missatement
U
خلاف گویی
gratulation
U
تبریک گویی
repetitions
U
باز گویی
repetition
U
باز گویی
jocose
U
بذله گویی
exaggeration
U
گزافه گویی
jocosely
U
بذله گویی
open heartedness
U
رک گویی صداقت
disclosure
U
بی پرده گویی
poeticism
U
شعر گویی
bullshit
U
گزافه گویی
contradiction
U
خلاف گویی
rhodomontade
U
گزاف گویی
ranting
U
بیهوده گویی
ellipsis
U
بریده گویی
witticisms
U
بذله گویی
disclosures
U
بی پرده گویی
free spokenness
U
ساده گویی
so to speak
U
چنانکه گویی
to speak ill of
U
بد گویی کردن از
to fling d.
U
بد گویی کردن
witticism
U
بذله گویی
soliloquize
U
تک گویی کردن
somniloquy or quence
U
سخن گویی
knock
U
بد گویی کردن از
leasing
U
دروغ گویی
knocked
U
بد گویی کردن از
knocks
U
بد گویی کردن از
stilted speech
U
مطنطن گویی
premonitions
U
شوم گویی
premonition
U
شوم گویی
vituperation
U
ناسزا گویی
verbalization
U
دراز گویی
rants
U
بیهوده گویی
rodomontade
U
گزاف گویی
unreserve
U
بی پرده گویی
scandalum magnatum
U
بد گویی از بزرگان
knobs
U
دستگیره گویی
knob
U
دستگیره گویی
ambage
U
ابهام گویی
tachyphemia
U
شتابان گویی
tachylalia
U
شتابان گویی
self contradiction
U
تناقض گویی
cluttering
U
بریده گویی
improvisation
U
بدیهه گویی
tympany
U
گزافه گویی
agitolalia
U
شتابان گویی
tautologize
U
مکرر گویی
gossips
U
اراجیف بد گویی
gossiping
U
اراجیف بد گویی
verbosity
U
اطناب گویی
gossiped
U
اراجیف بد گویی
lallation
U
کودکانه گویی
idiolalia
U
مهمل گویی
idioglossia
U
نامفهوم گویی
polyphrasia
U
پریشان گویی
polylogia
U
پریشان گویی
labyrinthine speech
U
پریشان گویی
echolalia
U
پژواک گویی
echophrasia
U
پژواک گویی
divination
U
غیب گویی
facetiousness
U
بذله گویی
extemporization
U
بالبداهه گویی
divagation
U
پریشان گویی
iterance
U
باز گویی
piffle
U
مهمل گویی
jests
U
بذله گویی
restatement
U
باز گویی
door-knob
U
دستگیره گویی
metonymy
U
به تقریب گویی
gossip
U
اراجیف بد گویی
reticence
U
سکوت کم گویی
restatements
U
باز گویی
wits
U
بذله گویی
jest
U
بذله گویی
wit
U
بذله گویی
logorrhea
U
پراکنده گویی
incoherence
U
گسسته گویی
forebode
U
پیش گویی کردن
overstate
U
گزافه گویی کردن
grandiloquence
U
گزاف گویی مبالغه
overstated
U
گزافه گویی کردن
chicanery
U
ضد ونقیض گویی مغالطه
overstates
U
گزافه گویی کردن
exaggerating
U
گزافه گویی کردن
pleasantry
U
بذله گویی شوخی
pleasantries
U
بذله گویی شوخی
divining rod
U
چوب غیب گویی
veridical
U
از روی حقیقت گویی
exaggerates
U
گزافه گویی کردن
exaggerate
U
گزافه گویی کردن
hyperbolize
U
گزافه گویی کردن
chicaneries
U
ضد ونقیض گویی مغالطه
bullshit
U
چرند گویی کردن
fribble
U
یاوه گویی کردن
toucher
U
گویی که باجک برخوردکند
witticism
U
شوخی لطیفه گویی
tergiversation
U
بی ثباتی تناقض گویی
deliriousness
U
هذیان گویی
[روانشناسی]
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
deliriousness
U
پرت گویی
[روانشناسی]
dote
U
پرت گویی کردن
overstating
U
گزافه گویی کردن
dotes
U
پرت گویی کردن
witticisms
U
شوخی لطیفه گویی
recriminative
U
پس دهنده بد گویی یا تهمت
bounced
U
جست گزاف گویی
obsequiousness
U
تملق مزاج گویی
corespondent
U
مسئول جواب گویی
logorrhea
U
پرحرفی وبیهوده گویی
bounces
U
جست گزاف گویی
quirks
U
مزاجی تناقض گویی
quirk
U
مزاجی تناقض گویی
Do you mean it ? Really ? Honestly ?
U
جان من ؟( جدی می گویی )
Is that so ? You dont say.
U
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
natters
U
یاوه گویی کردن
nattering
U
یاوه گویی کردن
divine
U
غیب گویی کردن
natter
U
یاوه گویی کردن
divines
U
غیب گویی کردن
nattered
U
یاوه گویی کردن
hyperbole
U
غلو گزاف گویی
divined
U
غیب گویی کردن
doted
U
پرت گویی کردن
divining
U
غیب گویی کردن
gutter ball
U
گویی که به شیار میافتد
recriminatory
U
پس دهنده بد گویی یاتهمت
extravaganzas
U
فانتزی گزاف گویی
delirium
U
پرت گویی دیوانگی
extravaganza
U
فانتزی گزاف گویی
bounce
U
جست گزاف گویی
it look as if
U
چنین مینماید که گویی
longbows
U
اغراق گویی کمان دستی
mealy mouthed
U
دریغ دارنده ازراست گویی
You took the words out of my mouth.
U
جانا سخن از زبان ما می گویی
mealy-mouthed
U
دریغ دارنده ازراست گویی
welcoming drink
U
نوشیدنی خوش آمد گویی
magniloquence
U
قلمبه نویسی گزاف گویی
my ears burn
U
گویی کسی از من سخن می گوید
he made a show of goung
U
چنان وانمودکردکه گویی میرود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com