English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
caption U گواهی مندرج درروی سند
captions U گواهی مندرج درروی سند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inserted U مندرج
intercalary U مندرج
epenthetic U مندرج
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
embedded formating command U فرمان قالب بندی مندرج
atop U درروی
normal exit U درروی عادی
prunt U الت بته چسبانی درروی گلدان
oblique projection U نمایش اجسامی درروی صفحه بوسیله تصویرمایل
neontology U بر رسی در جانورانی که درروی زمین مانده اند
chutes U سرسره بادی برای فراراضطراری از هواپیما درروی زمین
chute U سرسره بادی برای فراراضطراری از هواپیما درروی زمین
geodesic U کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح
keyholing U رقص و جست و خیز گلوله درروی مسیر عدم ثبات مسیرگلوله
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
on board spares U قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
wet storage U بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
charging point U محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
endermic U انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
radar correlation U درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
basic issue list U اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
carrier air group U دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
witness U گواهی
witnessing U گواهی
attestation U گواهی
warranted U گواهی
witnessed U گواهی
witnesses U گواهی
warrant U گواهی
certificates U گواهی
testimony U گواهی
certification U گواهی
certificate U گواهی
warrants U گواهی
testimonies U گواهی
warranting U گواهی
mark U گواهی
evidence U گواهی
depositions U گواهی
certificate [official document] U گواهی
deposition U گواهی
attestation U گواهی
grade U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
report U گواهی
legalization U گواهی
oral evidence U گواهی
certificate of survey U گواهی بازرسی
certificate of deposit U گواهی سپرده
certificate of health U گواهی بهداشت
certificate of inspection U گواهی بازرسی
certificate of survey U گواهی بازدید
certificate of weight U گواهی وزن
certificate of receipt U گواهی وصول
certificate of receipt U گواهی رسید
certificate of quantity U گواهی مقدار
certificating of quantity U گواهی کمیت
certificate of quantity U گواهی کمیت
certificate of quality U گواهی کیفیت
certificate of origin U گواهی مبدا
certificate of origin U گواهی مبداء
certificate of measurement U گواهی وزن
deposes U گواهی دادن
certification U گواهی کردن
testis U تخم گواهی
to bear testimony U گواهی دادن
to bear witness U گواهی دادن
to call in evidence U گواهی خواستن از
treasury warrant U گواهی خزانه
warrantable U قابل گواهی
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
speak well for U گواهی دادن
quality certificate U گواهی کیفیت
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
certified check U چک گواهی شده
certifier U گواهی کننده
deponent U گواهی نویس
certificate of measurement U گواهی مقدار
false evidence U گواهی کدب
false testimony U گواهی کذب
health certificate U گواهی بهداشت
inspection certificate U گواهی بازرسی
inspection certificate U گواهی نظارت
insurance certificate U گواهی بیمه
interim certificates U گواهی موقت
certificate of death U گواهی فوت
evidence U ملاک گواهی
warranting U گواهی کردن
depositions U گواهی کتبی
warrants U گواهی کردن
warrants U گواهی حکم
testifying U گواهی دادن
certificate U گواهی نامه
certificates U گواهی نامه
deposition U گواهی کتبی
licensing U گواهی نامه
license U گواهی نامه
warranted U گواهی حکم
warranted U گواهی کردن
warrant U گواهی حکم
attests U گواهی دادن
attesting U گواهی دادن
certifies U گواهی کردن
attested U گواهی دادن
attest U گواهی دادن
certify U گواهی کردن
deposing U گواهی دادن
depose U گواهی دادن
certifying U گواهی کردن
certified U گواهی شده
warrant U گواهی کردن
testify U گواهی دادن
affiant U گواهی نویس
testifies U گواهی دادن
certificate of compliance U گواهی تطبیق
testified U گواهی دادن
bear testimony U گواهی دادن
bear witness U گواهی دادن
birth certificate U گواهی تولد
call in evidence U گواهی خواستن از
call to witness U گواهی خواستن از
death certificates U گواهی فوت
certificate of analysis U گواهی بررسی
death certificate U گواهی فوت
back letter U گواهی تضمین
bill of health U گواهی تندرستی
testimonial U گواهی نامه
testimonials U گواهی نامه
witness U گواهی دادن
warranting U گواهی حکم
witnessed U گواهی دادن
certificate of damage U گواهی خسارت
witnessing U گواهی دادن
certificate of a doctor U گواهی پزشک
witnesses U گواهی دادن
bill of health U گواهی بهداشت
subscriping witness U گواهی کننده سند
share certificate U گواهی مالکیت سهام
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
scrip U گواهی نامه موقت
bill of health U گواهی صحت مزاج
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
to give evidence before the court U در دادگاه گواهی دادن
hearing of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
vindicable U قابل گواهی واثبات
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
marriage lines U گواهی نامه عروسی
certificate of measurement U گواهی اندازه و ابعاد
attestor U گواهی دهنده گواه
cover note U گواهی بیمه نامه
cover note U گواهی پوشش بیمه
d. certificate U گواهی نامه مرخصی
certificates U گواهی صادر کردن
certificate U گواهی صادر کردن
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
give evidence of U گواهی دادن در مورد
certificate of exclusive inheritance U گواهی انحصار وراثت
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
perjuring U گواهی دروغ دادن
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
perjures U گواهی دروغ دادن
notarization U گواهی محضری و رسمی
notice of non payment U گواهی عدم پرداخت
packing note U گواهی بسته بندی
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
certificate of deposit U گواهی پول سپرده
notice of dishonour U گواهی عدم پرداخت
perjure U گواهی دروغ دادن
hearing of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
taking of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
docl pass U گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
depone U عزل نمودن گواهی دادن
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
attestation U امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
bankrupts certificate U گواهی نامه اعاده حیثیت
tests U شهادت گواهی بازرسی کردن
test U شهادت گواهی بازرسی کردن
certified copy U رونوشت گواهی رسمی شده
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
To authenticate a signature. U تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
I hereby certify that …. U بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
perjury U سوگند شکنی گواهی دروغ
grant probate of a will U صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
tested U شهادت گواهی بازرسی کردن
testamur U گواهی نامه گذراندن امتحانات
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
matricula U دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
vouchee U کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
cdp U Processing Data Certificationin گواهی پردازش داده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com