English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
give evidence of U گواهی دادن در مورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to bear witness U گواهی دادن
bear witness U گواهی دادن
speak well for U گواهی دادن
bear testimony U گواهی دادن
to bear testimony U گواهی دادن
witness U گواهی دادن
testifies U گواهی دادن
witnessing U گواهی دادن
testify U گواهی دادن
testifying U گواهی دادن
witnessed U گواهی دادن
testified U گواهی دادن
witnesses U گواهی دادن
attests U گواهی دادن
attest U گواهی دادن
attesting U گواهی دادن
deposing U گواهی دادن
deposes U گواهی دادن
depose U گواهی دادن
attested U گواهی دادن
perjuring U گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court U در دادگاه گواهی دادن
perjures U گواهی دروغ دادن
perjure U گواهی دروغ دادن
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
depone U عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
marginalising U مورد کمتوجهی قرار دادن
invading U مورد تجاوز قرار دادن
marginalized U مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalised U مورد کمتوجهی قرار دادن
go for U مورد حمله قرار دادن
marginalises U مورد کمتوجهی قرار دادن
take to task U مورد مواخذه قرار دادن
marginalize U مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizes U مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizing U مورد کمتوجهی قرار دادن
to bring odium on U مورد نفرت قرار دادن
utilize U مورد استفاده قرار دادن
utilising U مورد استفاده قرار دادن
invades U مورد تجاوز قرار دادن
utilises U مورد استفاده قرار دادن
inveigh U مورد حمله قرار دادن
utilised U مورد استفاده قرار دادن
objurgate U سخت مورد انتقادقرار دادن
inveighs U مورد حمله قرار دادن
inveighing U مورد حمله قرار دادن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن
invaded U مورد تجاوز قرار دادن
utilizing U مورد استفاده قرار دادن
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
to assent U مورد موافقت قرار دادن
invade U مورد تجاوز قرار دادن
inveighed U مورد حمله قرار دادن
question U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
ingratiation U مورد لطف وتوجه قرار دادن
pick to pieces U سخت مورد انتقاد قرار دادن
rethinking U دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
rethink U دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinks U دوباره مورد تفکر قرار دادن
ingratiate U مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiated U مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiating U مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiates U مورد لطف و عنایت قرار دادن
rethought U دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
bounce U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
bounced U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
extracted U دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts U دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracting U دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extract U دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
returns U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
mark U گواهی
grade U گواهی
evidence U گواهی
certificate [official document] U گواهی
attestation U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
certificates U گواهی
legalization U گواهی
depositions U گواهی
certificate U گواهی
warrants U گواهی
report U گواهی
deposition U گواهی
oral evidence U گواهی
witness U گواهی
testimony U گواهی
attestation U گواهی
witnessed U گواهی
warranting U گواهی
testimonies U گواهی
witnessing U گواهی
certification U گواهی
warranted U گواهی
warrant U گواهی
witnesses U گواهی
deposition U گواهی کتبی
false evidence U گواهی کدب
false testimony U گواهی کذب
depositions U گواهی کتبی
health certificate U گواهی بهداشت
to call in evidence U گواهی خواستن از
treasury warrant U گواهی خزانه
insurance certificate U گواهی بیمه
inspection certificate U گواهی بازرسی
certifies U گواهی کردن
death certificate U گواهی فوت
certify U گواهی کردن
certifying U گواهی کردن
license U گواهی نامه
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
testis U تخم گواهی
warrantable U قابل گواهی
licensing U گواهی نامه
inspection certificate U گواهی نظارت
quality certificate U گواهی کیفیت
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
interim certificates U گواهی موقت
death certificates U گواهی فوت
call in evidence U گواهی خواستن از
evidence U ملاک گواهی
warranted U گواهی حکم
warranting U گواهی کردن
affiant U گواهی نویس
certificate of receipt U گواهی وصول
certificate of receipt U گواهی رسید
warranting U گواهی حکم
warrants U گواهی کردن
call to witness U گواهی خواستن از
warrants U گواهی حکم
certificate of quantity U گواهی مقدار
certificate of compliance U گواهی تطبیق
certificate of analysis U گواهی بررسی
certificate of survey U گواهی بازرسی
certificate of survey U گواهی بازدید
testimonial U گواهی نامه
certificate of a doctor U گواهی پزشک
certifier U گواهی کننده
certified check U چک گواهی شده
warrant U گواهی کردن
certification U گواهی کردن
deponent U گواهی نویس
certificates U گواهی نامه
certificating of quantity U گواهی کمیت
testimonials U گواهی نامه
certificate of weight U گواهی وزن
warranted U گواهی کردن
certificate of damage U گواهی خسارت
back letter U گواهی تضمین
bill of health U گواهی تندرستی
certificate of measurement U گواهی مقدار
certificate of origin U گواهی مبداء
bill of health U گواهی بهداشت
certificate of origin U گواهی مبدا
certificate of health U گواهی بهداشت
certificate U گواهی نامه
certified U گواهی شده
certificate of deposit U گواهی سپرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com