English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
active capacity U گنجایش مفید
active storage U گنجایش مفید
effective storage U گنجایش مفید
effective capacity U گنجایش مفید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
available storage capacity U گنجایش مفید مخزن
useable reservoir storage U گنجایش مفید مخزن
Other Matches
burdens U گنجایش
capaciousness U گنجایش
burden U گنجایش
aptitude U گنجایش
aptitudes U گنجایش
volume capacity U گنجایش
capacities U گنجایش
contenting U گنجایش
content U گنجایش
capacity U گنجایش
inclusion U گنجایش
capacities U توانایی گنجایش
modules U حوزه گنجایش
channel capacit U گنجایش مجرا
vital capacity U گنجایش حیاتی
capacities U گنجایش استعداد
capacity U گنجایش استعداد
capacity U توانایی گنجایش
module U حوزه گنجایش
at the top of one's bent U تا سرحد گنجایش
basic capacity U گنجایش مبنا
fan out U گنجایش خروجی
field capacity U گنجایش زراعی
filed capacity U گنجایش میدانه
gross tonnage U گنجایش حجمی
incapacious U بی گنجایش ناقص
memory capacity U گنجایش حافظه
total reservoir storage U گنجایش کل مخزن
net register tonnage U گنجایش خالص
storage capacity U گنجایش انباره
saturation capacity U گنجایش اشباع
possible capacity U گنجایش ممکن
practical capacity U گنجایش عملی
fan in U گنجایش ورودی
producing U گنجایش تولید
basic capacity U گنجایش پایه
bearing capacity U گنجایش تحمل
bulk storage U انباره پر گنجایش
caliber U گنجایش استعداد
channel capacity U گنجایش کانال
code capacity U گنجایش رمزرسانی
cranial capacity U گنجایش جمجمه
dead storage U گنجایش مرده
register capacity U گنجایش ثبات
pulmometry U سنجش گنجایش شش
energy content U گنجایش انرژی
dead weight tonnage U گنجایش باری
tankage U گنجایش تانک یا مخزن
farad U واحد گنجایش برق
block coefficient U ضریب گنجایش ناو
tonnage U گنجایش کشتی برحسب تن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
pulmometer U الت سنجش گنجایش شش
truckloads U به گنجایش یک ماشین باری
truckload U به گنجایش یک ماشین باری
capacious U گنجایش دار گشاد
handy [useful] <adj.> U مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> U مفید
convenient <adj.> U مفید
advantageous <adj.> U مفید
useful <adj.> U مفید
helpful <adj.> U مفید
functional <adj.> U مفید
profitable U مفید
beneficial <adj.> U مفید
precise U مفید
effective U مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> U مفید
serviceable <adj.> U مفید
gainful U مفید
handy <adj.> U مفید
utilitarian [useful] <adj.> U مفید
valuable <adj.> U مفید
benefactress U مفید
significance U مفید
remedial U مفید
fruitful U مفید
effect U مفید
effecting U مفید
purposeful <adj.> U مفید
expedient <adj.> U مفید
applicatory <adj.> U مفید
well off U مفید
suitable <adj.> U مفید
effected U مفید
practicable <adj.> U مفید
proper <adj.> U مفید
practical <adj.> U مفید
purpose-built <adj.> U مفید
purposive <adj.> U مفید
to gauge a person U گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
lacanic U مختصر و مفید
useable storage U ذخیره مفید
advantageously U بطور مفید
effective depth U ارتفاع مفید
uses U مقدار مفید
poniter U توصیه مفید
salubrity U مفید بودن
utility U مفید بودن
beneficially <adv.> U بطور مفید
service load U بار مفید
serviceably <adv.> U بطور مفید
utility program U برنامه مفید
utilizable discharge U بده مفید
use U مقدار مفید
utility function U تابع مفید
useful capacity U فرفیت مفید
useful load U فرفیت مفید
useful power U قدرت مفید
syllabuses U خلاصه مفید
syllabus U خلاصه مفید
good U سودمند مفید
usefully U بطور مفید
helpfully U بطور مفید
useful power U توان مفید
advantage U مفید بودن
stead U مفید بودن
constructive U مفید ساختمانی
profitably <adv.> U بطور مفید
advantageaus U مفید باصرفه
useful life U عمر مفید
useful load U بار مفید
useful work U کار مفید
brake horsepower U توان مفید
payload U بار مفید
payloads U بار مفید
available magnification U بزرگنمایی مفید
unformatted U گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce U واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluid ounces U واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter U الت سنجش گنجایش تنفس ریه
curtly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
come in handy <idiom> U اثبات مفید بودن
compendiously <adv.> U بصورت مختصر و مفید
briefly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
vail U بکارخوردن مفید بودن
rated pay load U بار مفید نامی
average available discharge U بده متوسط مفید
efficiency U فعالیت مفید بازده
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
informative U حاوی اطلاعات مفید
availability U شخص مفید دسترسی
man friday U مستخدم یا یارخیلی مفید
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
application years U عمر مفید یک دستگاه
instrumental U مفید قابل استفاده
asset U چیز با ارزش و مفید
payload space U فضای بار مفید
availability U چیز مفید وسودمند
load U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gauger U کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
benefited U احسان کردن مفید بودن
benefiting U احسان کردن مفید بودن
benefit U احسان کردن مفید بودن
multocular U مختصر و مفید کوتاه و سودمند
pay load U فرفیت مفید وسیله نقلیه
Shannon's Law U قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
gallonage U فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
resource U گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
micro U اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
microcomputer U اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros U اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
metagnosticism U عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
VHD U نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
graphic U زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
conventional RAM U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
languages U زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language U زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries U تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library U تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
wavelength division multiplexing U روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
pack board U وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pondage U گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
redundant U سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
lifetimes U مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime U مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helps U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helped U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
help U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
peripheral U باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
dp U پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput U نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
service U برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced U برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
utility U برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
helped U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com