English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jape U گمراه کردن جماع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
copulates U جماع کردن
copulating U جماع کردن
copulate U جماع کردن
dight U جماع کردن
copulated U جماع کردن
sexual intercourse U وطی جماع کردن
meddle U پراکنده کردن جماع کردن
meddled U پراکنده کردن جماع کردن
meddles U پراکنده کردن جماع کردن
infibulation U چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
misdirects U گمراه کردن
misdirecting U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
misled U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
lead astray U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
to put off the scent U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
misleads U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
inveigling U گمراه کردن وبردن
baffle U گیج یا گمراه کردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
inveigles U گمراه کردن وبردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
coition U جماع
sexual relations U جماع
sexual intercourse U جماع
cohabitation U جماع
coitus U جماع
copulation U جماع
carnal knowledge U جماع
onanism U جماع منقطع
sodomyh U جماع غیرطبیعی
horny <adj.> U آزمند جماع
partisans of consensus U اهل جماع
randy [British E] <adj.> U آزمند جماع
zooerasty U جماع با حیوان
bestiality U جماع با حیوان
anal intercourse U جماع مقعدی
coitus reservatus U جماع مطول
coitophobia U جماع هراسی
bestiality U جماع با حیوانات
coitus interruptus U جماع منقطع
buggery with animals U جماع با حیوانات
sodomy U جماع باحیوانات
sexual intercourse U جفت گیری جماع
sexual U وابسته به الت تناسلی و جماع
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
aberrant U گمراه
astray U گمراه
amiss U گمراه
inveglement U گمراه
devious U گمراه
perverted U گمراه
self deluded U گمراه
hell bent U گمراه
hell-bent U گمراه
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
misleading U گمراه کننده
perverse U گمراه هرزه
corruptible U گمراه شدنی
seductive U گمراه کننده
screwy U گمراه کننده
seducer U گمراه کنندهseduction
errs U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
screwiest U گمراه کننده
err U گمراه شدن
screwier U گمراه کننده
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
to go a U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
stray U گمراه شدن
to go astray U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
strays U گمراه شدن
delusive U گمراه کننده
perverts U گمراه شدن
perverting U گمراه شدن
pervert U گمراه شدن
seduction U گمراه سازی
heterodox U گمراه زندیق
to fall into error U گمراه شدن
inveigler U گمراه سازنده
sinister U گمراه کننده
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
lost U شکست خورده گمراه
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
lothario U گمراه کننده زنان
to be deluded U گمراه شده بودن
to be fooled U گمراه شده بودن
delusory U فریبنده گمراه کننده
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com