English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
journal U گزارش روزانه
journals U گزارش روزانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
log U گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs U گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
daily progress report U گزارش روزانه پیشرفت کار
journal book U دفتر گزارش روزانه
logbook U گزارش روزانه سفرکشتی
system log U گزارش روزانه عملیات سیستم
Other Matches
departure report U گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
day fighter U هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report U گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
report generator U گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator U گزارش زایی گزارش گیری
visualreport U گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
day-to-day <adj.> U روزانه
quotidian U روزانه
by d. U روزانه
daily <adj.> <adv.> U روزانه
workaday U روزانه
day by day U روزانه
perdiem U روزانه
diurnally U روزانه
dailies U روزانه
everyday <adj.> U روزانه
every day <adv.> U روزانه
day in, day out <adv.> U روزانه
every single day <adv.> U روزانه
diurnal U روزانه
per day U روزانه
on a daily basis <adv.> U روزانه
each day <adv.> U روزانه
morning orders U دستورات روزانه
morning orders U برنامه روزانه
diurnal load U بار روزانه
diurnal tide U کشند روزانه
duily bread U نان روزانه
mean daily U متوسط روزانه
habitude U عادت روزانه
day hospital U بیمارستان روزانه
daily wage U مزد روزانه
on a daily basis <adv.> U بطور روزانه
every single day <adv.> U بطور روزانه
journals U دفتروقایع روزانه
journal U دفتروقایع روزانه
dailgy food allowance U جیره روزانه
every day <adv.> U بطور روزانه
each day <adv.> U بطور روزانه
day in, day out <adv.> U بطور روزانه
daily round U گردش روزانه
daily round U کارهای روزانه
daily storage U مخزن روزانه
order of the day U برنامه روزانه
victualling allowance U جیره روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
workouts U ورزش روزانه
day school U مدرسهی روزانه
day schools U مدرسهی روزانه
daily pay U دستمزد روزانه
daily <adj.> <adv.> U بطور روزانه
workout U ورزش روزانه
purchase journal U دفترخرید روزانه
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
diaries U دفتر خاطرات روزانه
daily flood peak U بیشینه روزانه سیل
log books U دفتر رخدادهای روزانه
daily flood peak U حداکثر سیل روزانه
day of supply U روز امادتدارکات روزانه
watch and ward U حق نگهبانی روزانه و شبانه
rations U مقدار جیره روزانه
working day U ساعت کار روزانه
utilization U کاربرد روزانه استفاده
log book U دفتر رخدادهای روزانه
rationed U مقدار جیره روزانه
ration U مقدار جیره روزانه
diaries U دفتر یادداشت روزانه
daily routine U عادت جاری روزانه
average daily traffic [ADT] U متوسط ترافیک روزانه
breviary U کتاب نمازوادعیه روزانه
daily bread U نان یارزق روزانه
semidiurnal tide U کشند نیم روزانه
extern U کمک پزشک روزانه
diary U دفتر خاطرات روزانه
diary U دفتر یادداشت روزانه
plan of the day U برنامه روزانه ناو
shelling report U گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
cargo outturn report U گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
diarists U نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarist U نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
log U شرح روزانه جدول لگاریتم
daybook U دفتر ثبت وقایع روزانه
muster book U دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line U خط منع ایاب ذهاب روزانه
logs U شرح روزانه جدول لگاریتم
table d'hote U خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
diary U دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
termograph U دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
diaries U دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
daily range of soil temperature U دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
pocket money . U پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
ephermeris U جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . U مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
daymark U علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. U تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
report generator U گزارش زا
recitetion U گزارش شز
reported U گزارش
reports U گزارش
reportage U گزارش
account U گزارش
report U گزارش
personal U امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
return U گزارش دادن
quarterly report U گزارش سه ماهه
reported U گزارش دادن به
returns U گزارش دادن
report file U فایل گزارش
returns U گزارش رسمی
report generator U مولد گزارش
management report U گزارش مدیریت
reported U گزارش دیدبانی
turn in <idiom> U گزارش دادن
reports U گزارش دادن
return U گزارش رسمی
returned U گزارش دادن
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش دادن
periodic report U گزارش دورهای
minute U گزارش وقایع
submit a report U گزارش دادن
survey report U گزارش بازرسی
expertise U گزارش اهل فن
technical report U گزارش فنی
returning U گزارش رسمی
to give forth U گزارش دادن
visualreport U گزارش بصری
report U گزارش دیدبانی
viva report U گزارش شفاهی
viva voting U گزارش شفاهی
report U گزارش دادن به
subemit a report U گزارش دادن
status report U گزارش وضعیت
report progarm generator U مولدبرنامه گزارش
report progarm generator U تولیدبرنامه گزارش
report program U برنامه گزارش
report writer U گزارش نویسی
report writer U نویسنده گزارش
reportable U گزارش دادنی
rpg U مولدبرنامه گزارش
school report U گزارش اموزشگاه
reported U گزارش دادن
account U اهمیت گزارش
situation report U گزارش وضعیت
wrap up U گزارش خلاصه
detailed report U گزارش مشروح
bruit U گزارش سروصدا
report U گزارش دادن
log U گزارش سفرهواپیما
blue bell U گزارش بدرفتاری
blue bell U گزارش جنایت
annual report U گزارش سالانه
accident reporting U گزارش حادثه
action U گزارش وضع
story U روایت گزارش
command report U گزارش فرماندهی
actions U گزارش وضع
edit line U خط گزارش وضعیت
error report U گزارش خطا
logs U گزارش سفرهواپیما
internal report U گزارش داخلی
hot report U گزارش مهم
commentary U گزارش رویداد
an incomprehensive report U گزارش کوتاه
reports U گزارش دیدبانی
press report U گزارش خبری
report generation U تولید گزارش
flash report U گزارش انی
annual report U گزارش سالیانه
blue bark U گزارش حرکت
reports U گزارش دادن به
commentaries U گزارش رویداد
final report U گزارش نهایی
Schedule+ U برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
hearings U رسیدگی بمحاکمه گزارش
reportedly U طبق گزارش یا شایعه
call up U دستور ارسال گزارش
call-up U دستور ارسال گزارش
call-ups U دستور ارسال گزارش
super visum corporis U گزارش معاینه جسد
hearing U رسیدگی بمحاکمه گزارش
aircraft accident report U گزارش سانحه هوایی
bill U گزارش جریان دعوی
draft report U گزارش نیمه نهایی
contact report U گزارش اخذ تماس
According to the riport . U بقرار این گزارش
to give an account of U گزارش و توضیح دادن
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
bills U گزارش جریان دعوی
progress reporting U گزارش پیشرفت کار
progress report U گزارش پیشرفت کار
reportable items U اقلام قابل گزارش
report of survey U گزارش تحقیقات یا بررسیها
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com