English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
captain of the top U مسئول گروه کار
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
detail officer U افسر مسئول گروه بیگاری
guinea pig U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
custodial guard U گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
responsive U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
frankpledge U مسئول
answerable U مسئول
liable U مسئول
responsible U مسئول
warden U مسئول
accountable U مسئول
custodian U مسئول مرموزات
custodians U مسئول مرموزات
custodian U مسئول سرپرست
authoring system U سیستم مسئول
issue commissary U مسئول توزیع
helmsman U مسئول سکان
liable for damages U مسئول خسارات
furnace attendant U مسئول کوره
furnace man U مسئول کوره
wagon master U مسئول واگن
to hold responsible U مسئول کردن
officer in charge U افسر مسئول
purchasing officer U مسئول خرید
to hold responsible U مسئول قراردادن
cryptographer U مسئول رمز
undertaking U جواب گو مسئول
in charge <idiom> U مسئول بودن
helmsmen U مسئول سکان
custodians U مسئول سرپرست
account U مسئول بودن
undertakers U جواب گو مسئول
undertaker U جواب گو مسئول
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
lineman's plier U انبردست مسئول خط
officer on duty U افسر مسئول
accountable U مسئول حساب
cupola tender U مسئول کوره
data administrator U مسئول داده ها
supplies officer U مسئول مواد
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
officer in charge U افسر مسئول اجرا
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
corespondent U مسئول جواب گویی
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
irresponsibly U بطور غیر مسئول
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
tallyman U مسئول کنترل محموله
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
range officer U افسر مسئول میدان تیر
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
brakeman U مسئول ترمز در تیم لوژسواری
blast furnaceman U مسئول یا متصدی کوره بلند
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
coordinated procurement assigness U شعبه مسئول خرید کلی اماد
courier transfer officer U افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
mensch U [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
vouch U ضمانت کردن مسئول واقع شدن
burdened U مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
beach unit U یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
self service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
flight sister U افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
interceptor controller U افسر مسئول پست استراق سمع
self-service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
air defense artillery controller U مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
general delivery U بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
eaves droper U مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
section gang U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
beach organization U یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
section crew U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
test examiner U مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
cryptocustodian U مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
guardship U ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
Would you call the head waiter, please? U لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
security specialist U فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
caveat emptor U یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat venditor U یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswain U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswains U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
custodian U فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians U فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions U یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimer U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountably U غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountable U غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command U فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
many U گروه
flocks U گروه
hosted U گروه
throng U گروه
thronged U گروه
thronging U گروه
throngs U گروه
clusters U گروه
congregations U گروه
congregation U گروه
flocking U گروه
flocked U گروه
concourses U گروه
platoon U گروه
platoons U گروه
g , series U گروه ژ
concourse U گروه
multitude U گروه
multitudes U گروه
hosts U گروه
hosting U گروه
flock U گروه
herd U گروه
attack group U گروه تک
herded U گروه
assembly U گروه
bunching U گروه
bunches U گروه
bunched U گروه
herds U گروه
parcel U گروه
parcels U گروه
gang U گروه
covey U گروه
bunch U گروه
swarm U گروه
gangs U گروه
swarmed U گروه
herding U گروه
squads U گروه
squad U گروه
swarms U گروه
fries U گروه
fry U گروه
frying U گروه
cliques U گروه
groups U گروه
t group U گروه T
clique U گروه
ensigns U گروه
ensign U گروه
batches U گروه
batch U گروه
trooping U گروه
trooped U گروه
troop U گروه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com