English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to form into groups U گروه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
group U جمعیت گروه بندی کردن
groups U جمعیت گروه بندی کردن
Other Matches
groupings U گروه بندی
regimentalation U گروه بندی
grouping U گروه بندی
regimentation U گروه بندی
part of ship U گروه بندی کار
ungrouped U گروه بندی نشده
grouped U گروه بندی شده
ability grouping گروه بندی بر پایه توانایی
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
herded U متحد کردن گروه
herds U متحد کردن گروه
herd U متحد کردن گروه
herding U متحد کردن گروه
skulked U گروه دزدکی حرکت کردن
skulk U گروه دزدکی حرکت کردن
skulking U گروه دزدکی حرکت کردن
skulks U گروه دزدکی حرکت کردن
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
hordes U گروه بیشمار گروه
horde U گروه بیشمار گروه
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
caulk U اب بندی کردن
seal U اب بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
underpins U پی بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
batten down U اب بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
seals U اب بندی کردن
lacevi U بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
to take a snack U ته بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitioning U قسمت بندی کردن
jerry build U سرهم بندی کردن
echelonment U رده بندی کردن
prioritizes U اولویت بندی کردن
prioritized U اولویت بندی کردن
formulating U فرمول بندی کردن
categorises U دسته بندی کردن
categorises U طبقه بندی کردن
categorises U رده بندی کردن
boggle U کارسرهم بندی کردن
put-up U بسته بندی کردن
categorised U رده بندی کردن
prioritizing U اولویت بندی کردن
categorised U طبقه بندی کردن
stripping U بسته بندی کردن
groupage U دسته بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
graduate U طبقه بندی کردن
categorising U رده بندی کردن
formulates U فرمول بندی کردن
categorized U رده بندی کردن
flimflam U سرهم بندی کردن
packing U بسته بندی کردن
bungle U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
categorize U دسته بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
to lay out U باغچه بندی کردن
to lay out U خیابان بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
to knock together U سرهم بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
echelonment U درجه بندی کردن
to provide against U پیش بندی کردن
categorising U طبقه بندی کردن
to pay court U عرض بندی کردن
categorising U دسته بندی کردن
categorize U رده بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
take stock <idiom> U جمع بندی کردن
categorize U طبقه بندی کردن
lot U تقسیم بندی کردن
lot U سهم بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
prioritize U اولویت بندی کردن
subsumes U رده بندی کردن
ration U جیره بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
compartmentalises U فصل بندی کردن
packet U بسته بندی کردن
graduates U درجه بندی کردن
compartmentalises U بخش بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
compartmentalising U فصل بندی کردن
compartmentalising U بخش بندی کردن
compartmentalize U فصل بندی کردن
group U دسته بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
subsuming U رده بندی کردن
subsumed U رده بندی کردن
subsume U رده بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
impost U تعرفه بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
graduates U طبقه بندی کردن
wrap U بسته بندی کردن
impone U شرط بندی کردن
wraps U بسته بندی کردن
rations U جیره بندی کردن
rationed U جیره بندی کردن
graduate U درجه بندی کردن
compartmentalize U بخش بندی کردن
schedule U زمان بندی کردن
scheduled U زمان بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
schedules U زمان بندی کردن
prioritised U اولویت بندی کردن
triangulation U مثلث بندی کردن
partitions U جزء بندی کردن
prioritises U اولویت بندی کردن
partition U جزء بندی کردن
prioritising U اولویت بندی کردن
formulate U فرمول بندی کردن
graduating U درجه بندی کردن
compartmentalizing U بخش بندی کردن
graduating U طبقه بندی کردن
compartmentalized U فصل بندی کردن
compartmentalized U بخش بندی کردن
packets U بسته بندی کردن
compartmentalizes U فصل بندی کردن
hoodwink U چشم بندی کردن
compartmentalizes U بخش بندی کردن
hoodwinked U چشم بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com