English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i had been caught U گرفته شده بودم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
was:iwas U من بودم
i was up late last night U بودم
i was under his roof U او بودم
i was under his roof U مهمان او بودم
i passed an uneasy night U ناراحت بودم
i was in the garden U در باغ بودم
if i were U اگر من بودم
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
i was about to go U در شرف رفتن بودم
were i in his skin U اگر بجای او بودم
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
i wish i were U کاش من مرغی بودم
I was so tired that … U آنقدر خسته بودم که ...
i was under theimpression that U به این عقیده بودم که ...
had i seen him U اگر من او را دیده بودم
the wall U پشت دیوارایستاده بودم
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
I wish I were rich . U کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
I was standing at the street corner . U درگوشه خیابان ایستاده بودم
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
I was waist deep in water . U با کمر درآب فرورفته بودم
I told you , didnt I ? U من که بتو گفتم ( گفته بودم )
I was sound asleep when he knocked. U وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
I happened to be there when …. U اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
If I were you. IF I were in your shoes. U اگر جای شما بودم
were i in your place U اگر جای شما بودم
if i were you U اگر من جای شما بودم
in my raw youth U در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i was the second to speak U دومین کسی که سخن گفت من بودم
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
I was up all night in my bed. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
i was not my self U از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting. U من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
rancid U بو گرفته
fustier U بو گرفته
gruff U گرفته
clouded U گرفته
bunged up U قی گرفته
fogbound U مه گرفته
dulls U گرفته
dulling U گرفته
dullest U گرفته
duller U گرفته
dull U گرفته
low-spirited U گرفته
low spirited U گرفته
fusty U بو گرفته
fustiest U بو گرفته
muggy U گرفته
muzzy U گرفته
darksome U گرفته
comate U مه گرفته
air less U گرفته
heartsore U دل گرفته
hoarsest U گرفته
choky U گرفته
hoarser U گرفته
chock full U گرفته
sombrous U گرفته
uptight U گرفته
brumous U مه گرفته
mistful U مه گرفته
dulled U گرفته
folded in mist U مه گرفته
addicted U خو گرفته
pokey U گرفته
hoarse U گرفته
accustomed خو گرفته
thickest U گرفته
thicker U گرفته
thick U گرفته
adopted U گرفته
airless U گرفته یا دم کرده
verminous U شپش گرفته
began U دست گرفته
poky U گرفته دلگیر
to d. itself U گرفته شدن
drippy U هوای گرفته
cerated U موم گرفته
tristful U گرفته محزون
triste U گرفته محزون
rainy U تر رگبار گرفته
derivative U گرفته شده
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
mity U کزم گرفته
caught U گرفته شده
smoky U دود گرفته
divorcees U زن طلاق گرفته
aeruginous U زنگ گرفته
divorcee U زن طلاق گرفته
pokiest U گرفته دلگیر
pokier U گرفته دلگیر
Are you kidding ? Are you being funny? U شوخیت گرفته ؟
blear U گرفته وتاریک
blear eyes U چشمان قی گرفته
hoarsely U بطور گرفته
derivatives U گرفته شده
addict خو گرفته معتاد
reposing upon U قرار گرفته بر
dull U کندشدن گرفته
dulled U کندشدن گرفته
duller U کندشدن گرفته
dullest U کندشدن گرفته
dulls U کندشدن گرفته
rheumatic U رماتیسم گرفته
eerie U ترساننده گرفته
mistful U میغ گرفته
measly U کرم گرفته
maggoty U کرم گرفته
wont U خو گرفته عادت
filmier U غبار گرفته
filmiest U غبار گرفته
filmy U غبار گرفته
solemn U گرفته موقرانه
medalled U مدال گرفته
on the panel U جزوصورت گرفته
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
dulling U کندشدن گرفته
fond U انس گرفته
fonder U انس گرفته
fondest U انس گرفته
patinous U کبره گرفته
leaded U سرب گرفته
addicts U : خو گرفته معتاد
patinated U زنگار گرفته
in mourning U چرک گرفته
cut nails U ناخنهای گرفته یا چیده
my time is occupied U وقتم گرفته است
mucid U بوزک زده بو گرفته
foul house U چشمی گرفته لنگر
She was depressed. U دلش گرفته بود
putrid flesh U گوشت گندیده یا بو گرفته
skim milk U شیرخامه گرفته ورقیق
patinous U زنگارگرفته جرم گرفته
to be tuned in to a channel U کانالی را گرفته باشند
malty U خو گرفته به ابجو خوری
sultrily U بطور دم گرفته یا گرم
AC U گرفته شده است
followed by <adj.> U دنباله گرفته شده با
mossy U خزه گرفته باتلاقی
included U دور گرفته شده
underlying U در زیر قرار گرفته
lowering U هوای گرفته وابری
lowered U هوای گرفته وابری
lower U هوای گرفته وابری
skims U شیر خامه گرفته
skimmed U شیر خامه گرفته
skim U شیر خامه گرفته
low-key U دارای صدای گرفته
low key U دارای صدای گرفته
He was choking . U گلویش گرفته بود
in contemplation U درنظر گرفته شده
My left leg is in plaster . U پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lowers U هوای گرفته وابری
assumed U بخود گرفته عاریتی
lour U گرفته شدن عبوس
game U شکار گرفته شده
funky U بوی ناه گرفته
skimmed milk U شیرخامه گرفته ورقیق
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
nidicolous U در اشیانه قرار گرفته
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
semidiurnal U در نصف روز انجام گرفته
tried U در محک ازمایش قرار گرفته
hard bitten U سخت گاز گرفته شده
captured material U وسایل گرفته شده از دشمن
blinks U نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
blighted U زنگ زده شپشه گرفته
throatier U دارای صدای گرفته وخشن
throatiest U دارای صدای گرفته وخشن
throaty U دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers U خطرها ما را فرا گرفته اند
integrated intensity U شدت انتگرال گرفته شده
applique U مورد استفاده قرار گرفته
designed U در نظر گرفته شده مخصوص
oppressed U تحت ستم قرار گرفته
bloods hot eyes U چشمان قرمز و خون گرفته
woofer U دارای صدای کوتاه و گرفته
capsulate U درمحفظه یاحفره قرار گرفته
she had him in her pocket U خوب جلوش را گرفته بود
jugate U روی هم قرار گرفته جفت
parrot learned U طوطی وار یاد گرفته
borrowed money U پول قرض گرفته شده
weanling U کودک تازه از شیر گرفته
subereous U از چوب پنبه گرفته شده
pokerface U قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
it follows necessarily that U ناچار این نتیجه گرفته میشود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com