Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
combination grasp
U
گرفتن معمولی و برعکس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ordinary grasp
U
گرفتن میله معمولی
hold
U
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds
U
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
aircraft arresting hook
U
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
contrariwise
U
برعکس
on the contrary
U
برعکس
vice versa
U
برعکس
vice versa
<adv.>
U
برعکس
to the contrary
U
برعکس ان
per contra
U
برعکس
unlike
U
غیر برعکس
quotes
U
کامای برعکس
quoted
U
کامای برعکس
inverse
U
برعکس مقابل
quote
U
کامای برعکس
unfavorable
U
برعکس زشت
overhand
U
رویهم برعکس
come full circle
<idiom>
U
کاملا برعکس
quoted
U
دوتای کامای برعکس
quotes
U
دوتای کامای برعکس
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
quote
U
دوتای کامای برعکس
moom dollyo bandea dollyo chagi
U
ضربه پا برعکس دورانی
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
backwater
U
برعکس پارو زدن
backwaters
U
برعکس پارو زدن
On the contrary , he is very honest.
U
برعکس خیلی هم درستکار است
quotes
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
quoted
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
quote
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
sex changer
U
وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
gender changer
U
وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
electronic
U
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
inverter
U
وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
D type connector
U
اتصالی که شبیه حرف D است . که مانع از نصب برعکس میشود
polarized
U
اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
not stage
U
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
collimate
U
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
quotation marks
U
کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
conventional
U
معمولی
longhand
U
خط معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
U
معمولی
routine
U
معمولی
routinely
U
معمولی
routines
U
معمولی
ordinary
U
معمولی
open cheque
U
چک معمولی
normal
U
معمولی
standard
U
معمولی
ferial
U
معمولی
faceless
U
معمولی
copybook
U
معمولی
wonted
U
معمولی
light water
U
اب معمولی
usu
U
معمولی
received
U
معمولی
standards
U
معمولی
commonest
U
معمولی متعارفی
common link
U
حلقه معمولی
single precision
U
با دقت معمولی
common
U
معمولی متعارفی
complemented
U
تعارفات معمولی
commoners
U
معمولی متعارفی
complements
U
تعارفات معمولی
general
U
کلی معمولی
complement
U
تعارفات معمولی
complementing
U
تعارفات معمولی
standards
U
طبیعی یا معمولی
irregular
U
غیر معمولی
workaday
U
معمولی عادی
rock brake
U
بسفایج معمولی
rudas
U
پست معمولی
civil time
U
ساعت معمولی
generals
U
معمولی و نه مخصوص
ornery
U
عادی معمولی
general
U
معمولی و نه مخصوص
ap seogi
U
ایستادن معمولی
piper nigrum
U
فلفل معمولی
standard bar
U
میله معمولی
banal
U
مبتذل معمولی
commonplace
U
معمولی مبتذل
ranko
U
سرباز معمولی
the a merchant
U
سوداگر معمولی
undress
U
جامه معمولی
undresses
U
جامه معمولی
undressing
U
جامه معمولی
wrought iron
U
اهن معمولی
ambient
U
پس زمینه معمولی
mulberries
U
توت معمولی
mulberry
U
توت معمولی
American bond
U
آجرچینی معمولی
plain concrete
U
بتن معمولی
generals
U
کلی معمولی
standard brick
U
اجر معمولی
standard gauge
U
اندازه معمولی
procedure message
U
پیام معمولی
standard trench
U
سنگر معمولی
street virus
U
ویروس معمولی
common whipping
U
بست معمولی
everyday
U
معمولی مبتذل
normal
U
عادی معمولی
normal interval
U
فاصله معمولی صف
ordinal type
U
نوع معمولی
general cargo
U
کالای معمولی
white mulatto
U
توت معمولی
onery
U
عادی معمولی
ethyl alcohol
U
الکل معمولی
man in the street
U
فرد معمولی
charge hand
U
کارگر معمولی
mass concrete
U
بتن معمولی
mean
U
پست معمولی
meaner
U
پست معمولی
meanest
U
پست معمولی
medium lampholder
U
سرپیچ معمولی
normal permeability
U
نفوذپذیری معمولی
nonstandard
U
غیر معمولی
normal good
U
کالای معمولی
typical
<adj.>
U
بافت معمولی
standard
U
طبیعی یا معمولی
hepatica
U
غافث معمولی
ordinary clay
U
خاک رس معمولی
ornary
U
عادی معمولی
standard motor
U
موتور معمولی
ordinary share
U
سهام معمولی
unselected clay
U
خاک رس معمولی
ethanol
U
الکل معمولی
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
standard lamp holder
U
سرپیچ معمولی لامپ
meadow mushroom
U
قارچ خوراکی معمولی
admedium lampholder
U
سرپیچ بزرگتر از معمولی
fencing measure
U
فاصله معمولی دو شمشیرباز
milkwort
U
پلی گالای معمولی
common stock
U
سهام معمولی شرکت
normal charge
U
خرج معمولی توپ
normal magnetization curve
U
خم مغناطیس پذیری معمولی
in normal situations on public roads
U
در ترافیک معمولی خیابان
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
regular weave
[plain]
U
بافت معمولی و ساده
conventional forces
U
نیروهای رزمی معمولی
light hydrogen
U
هیدروژن سبک یا معمولی
stand
U
سطح معمولی اب دریا
walks
U
گام معمولی اسب
conventional milling machine
U
دستگاه فرز معمولی
joiner door
U
درب معمولی ناو
martlet
U
پرستوی معمولی اروپایی
undersized
U
کوچکتر ازاندازه معمولی
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
standard size whole brick
U
اجر فشاری معمولی
standard rain gage
باران سنج معمولی
week day
U
روز معمولی هفته
stake driver
U
بوتیمار معمولی امریکایی
normal sulphation of battery
U
سولفاتی شدن معمولی
walk
U
گام معمولی اسب
head cold
U
سرماخوردگی معمولی زکام
walked
U
گام معمولی اسب
route
U
راه جریان معمولی
routes
U
راه جریان معمولی
conventional
U
جنگ افزارهای معمولی
outre
U
خارج از حدود معمولی
bracket
U
حالت معمولی کروشه
l antenna
U
انتن معمولی رادیو
chamomile
U
بابونه معمولی یامعطر
inverted l antenna
U
انتن معمولی رادیو
normalises
U
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised
U
بصورت عادی و معمولی دراوردن
ordinary
U
پیام معمولی از نظر ارجحیت
guttersnipe
U
نوک دراز یا پاشله معمولی
ordinary least square method
U
روش حداقل مربعات معمولی
ordinary differential equation
[ODE]
U
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
horseweed
U
خزه معمولی امریکای شمالی
It was the usual scene.
U
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
conventional take off and landing
U
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
normalising
U
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalize
U
بصورت عادی و معمولی دراوردن
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
normalizes
U
بصورت عادی و معمولی دراوردن
deffered maintenance
U
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
reversion
U
برعکس کردن وارونه کردن
interface
U
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces
U
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
air hardening
U
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
standard egg section
U
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
it is of a normal size
U
دارای اندازه عادی یا معمولی است
snail mail
U
اصط لاح عامیه به پست معمولی
service ceiling
U
سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
preparing
U
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepares
U
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
half
U
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
prepare
U
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
Can't you just say hello like a normal person?
U
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com