English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
combination grasp U گرفتن معمولی و برعکس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ordinary grasp U گرفتن میله معمولی
hold U گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds U گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
aircraft arresting hook U مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
contrariwise U برعکس
on the contrary U برعکس
vice versa U برعکس
vice versa <adv.> U برعکس
to the contrary U برعکس ان
per contra U برعکس
unlike U غیر برعکس
quotes U کامای برعکس
quoted U کامای برعکس
inverse U برعکس مقابل
quote U کامای برعکس
unfavorable U برعکس زشت
overhand U رویهم برعکس
come full circle <idiom> U کاملا برعکس
quoted U دوتای کامای برعکس
quotes U دوتای کامای برعکس
instead of vice versa U بجای برعکس این
quote U دوتای کامای برعکس
moom dollyo bandea dollyo chagi U ضربه پا برعکس دورانی
instead of the other way around U بجای برعکس این
backwater U برعکس پارو زدن
backwaters U برعکس پارو زدن
On the contrary , he is very honest. U برعکس خیلی هم درستکار است
quotes U علامت نقل قول یا کامای برعکس
quoted U علامت نقل قول یا کامای برعکس
quote U علامت نقل قول یا کامای برعکس
sex changer U وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
gender changer U وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
inverter U وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
D type connector U اتصالی که شبیه حرف D است . که مانع از نصب برعکس میشود
polarized U اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
not stage U مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
quotation marks U کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
conventional U معمولی
longhand U خط معمولی
run-of-the-mill <idiom> U معمولی
routine U معمولی
routinely U معمولی
routines U معمولی
ordinary U معمولی
open cheque U چک معمولی
normal U معمولی
standard U معمولی
ferial U معمولی
faceless U معمولی
copybook U معمولی
wonted U معمولی
light water U اب معمولی
usu U معمولی
received U معمولی
standards U معمولی
commonest U معمولی متعارفی
common link U حلقه معمولی
single precision U با دقت معمولی
common U معمولی متعارفی
complemented U تعارفات معمولی
commoners U معمولی متعارفی
complements U تعارفات معمولی
general U کلی معمولی
complement U تعارفات معمولی
complementing U تعارفات معمولی
standards U طبیعی یا معمولی
irregular U غیر معمولی
workaday U معمولی عادی
rock brake U بسفایج معمولی
rudas U پست معمولی
civil time U ساعت معمولی
generals U معمولی و نه مخصوص
ornery U عادی معمولی
general U معمولی و نه مخصوص
ap seogi U ایستادن معمولی
piper nigrum U فلفل معمولی
standard bar U میله معمولی
banal U مبتذل معمولی
commonplace U معمولی مبتذل
ranko U سرباز معمولی
the a merchant U سوداگر معمولی
undress U جامه معمولی
undresses U جامه معمولی
undressing U جامه معمولی
wrought iron U اهن معمولی
ambient U پس زمینه معمولی
mulberries U توت معمولی
mulberry U توت معمولی
American bond U آجرچینی معمولی
plain concrete U بتن معمولی
generals U کلی معمولی
standard brick U اجر معمولی
standard gauge U اندازه معمولی
procedure message U پیام معمولی
standard trench U سنگر معمولی
street virus U ویروس معمولی
common whipping U بست معمولی
everyday U معمولی مبتذل
normal U عادی معمولی
normal interval U فاصله معمولی صف
ordinal type U نوع معمولی
general cargo U کالای معمولی
white mulatto U توت معمولی
onery U عادی معمولی
ethyl alcohol U الکل معمولی
man in the street U فرد معمولی
charge hand U کارگر معمولی
mass concrete U بتن معمولی
mean U پست معمولی
meaner U پست معمولی
meanest U پست معمولی
medium lampholder U سرپیچ معمولی
normal permeability U نفوذپذیری معمولی
nonstandard U غیر معمولی
normal good U کالای معمولی
typical <adj.> U بافت معمولی
standard U طبیعی یا معمولی
hepatica U غافث معمولی
ordinary clay U خاک رس معمولی
ornary U عادی معمولی
standard motor U موتور معمولی
ordinary share U سهام معمولی
unselected clay U خاک رس معمولی
ethanol U الکل معمولی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
standard lamp holder U سرپیچ معمولی لامپ
meadow mushroom U قارچ خوراکی معمولی
admedium lampholder U سرپیچ بزرگتر از معمولی
fencing measure U فاصله معمولی دو شمشیرباز
milkwort U پلی گالای معمولی
common stock U سهام معمولی شرکت
normal charge U خرج معمولی توپ
normal magnetization curve U خم مغناطیس پذیری معمولی
in normal situations on public roads U در ترافیک معمولی خیابان
well worn U پیش پا افتاده معمولی
regular weave [plain] U بافت معمولی و ساده
conventional forces U نیروهای رزمی معمولی
light hydrogen U هیدروژن سبک یا معمولی
stand U سطح معمولی اب دریا
walks U گام معمولی اسب
conventional milling machine U دستگاه فرز معمولی
joiner door U درب معمولی ناو
martlet U پرستوی معمولی اروپایی
undersized U کوچکتر ازاندازه معمولی
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
standard size whole brick U اجر فشاری معمولی
standard rain gage باران سنج معمولی
week day U روز معمولی هفته
stake driver U بوتیمار معمولی امریکایی
normal sulphation of battery U سولفاتی شدن معمولی
walk U گام معمولی اسب
head cold U سرماخوردگی معمولی زکام
walked U گام معمولی اسب
route U راه جریان معمولی
routes U راه جریان معمولی
conventional U جنگ افزارهای معمولی
outre U خارج از حدود معمولی
bracket U حالت معمولی کروشه
l antenna U انتن معمولی رادیو
chamomile U بابونه معمولی یامعطر
inverted l antenna U انتن معمولی رادیو
normalises U بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised U بصورت عادی و معمولی دراوردن
ordinary U پیام معمولی از نظر ارجحیت
guttersnipe U نوک دراز یا پاشله معمولی
ordinary least square method U روش حداقل مربعات معمولی
ordinary differential equation [ODE] U معادله دیفرانسیل معمولی [ریاضی]
horseweed U خزه معمولی امریکای شمالی
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
conventional take off and landing U هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
normalising U بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalize U بصورت عادی و معمولی دراوردن
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
normalizes U بصورت عادی و معمولی دراوردن
deffered maintenance U تعمیر ونگهداری غیر معمولی
reversion U برعکس کردن وارونه کردن
interface U مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces U مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
air hardening U سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
standard egg section U مقطع تخم مرغی شکل معمولی
it is of a normal size U دارای اندازه عادی یا معمولی است
snail mail U اصط لاح عامیه به پست معمولی
service ceiling U سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
preparing U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepares U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
half U حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
prepare U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
Can't you just say hello like a normal person? U نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com