English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
movement U گردش جابجا کردن تحرک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
constant displacement pump U پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
mobilization U بسیج کردن تحرک دادن
displaces U جابجا کردن
dislocates U جابجا کردن
relocated U جابجا کردن
dislocating U جابجا کردن
transpose U جابجا کردن
heaved U جابجا کردن
heave U جابجا کردن
displaced U جابجا کردن
suppresses U جابجا کردن
displace U جابجا کردن
relocate U جابجا کردن
dislocate U جابجا کردن
removal U جابجا کردن
suppressing U جابجا کردن
relocates U جابجا کردن
translocate U جابجا کردن
relocating U جابجا کردن
unhorse U جابجا کردن
displacement U جابجا کردن
transposing U جابجا کردن
displacing U جابجا کردن
transposes U جابجا کردن
suppress U جابجا کردن
soil transport U جابجا کردن خاک
shifted U انتقال جابجا کردن
shift U انتقال جابجا کردن
shifts U انتقال جابجا کردن
removes U جابجا کردن به محل دیگر
restaging U جابجا کردن سوارکردن نفرات
removing U جابجا کردن به محل دیگر
winkles U جابجا کردن حلزون خوراکی
winkle U جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
remove U جابجا کردن به محل دیگر
luxate U از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handles U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shunting station U ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize U جابجا کردن قلب کردن
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
flowchart template U یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
ganders U : گردش کردن
circulate U گردش کردن
to go for a stroll U گردش کردن
circulates U گردش کردن
to take a stroll U گردش کردن
to be in a whirl U گردش کردن
excurse U گردش کردن
perambulating U گردش کردن در
revolved U گردش کردن
perambulated U گردش کردن در
perambulate U گردش کردن در
to make an excursion U گردش کردن
roam U گردش کردن
revolves U گردش کردن
roaming U گردش کردن
roams U گردش کردن
roamed U گردش کردن
circulated U گردش کردن
perambulates U گردش کردن در
revolve U گردش کردن
take a walk U گردش کردن
roves U گردش کردن
roved U گردش کردن
rove U گردش کردن
promenade U گردش کردن
itinerate U گردش کردن
promenades U گردش کردن
gander U : گردش کردن
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to go for a spin U با خودرو گردش کوتاهی کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
equation of exchange U همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
constitutionalize U برای بهداشت مزاج گردش کردن
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
dynamism U تحرک
stimulus U تحرک
mobile U با تحرک
stimulation U تحرک
locomotion U تحرک
volubility U تحرک
mobility U تحرک
stimuli U تحرک
mobiles U با تحرک
stirring U پر تحرک
movability U تحرک
tripped U سفر کردن گردش کردن
trips U سفر کردن گردش کردن
trip U سفر کردن گردش کردن
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reflates U تحرک بخشیدن
vagile U دارای تحرک
vagility U دارای تحرک
reflating U تحرک بخشیدن
immobility U عدم تحرک
class mobility U تحرک طبقاتی
motion study U تحرک سنجی
locomotive U وابسته به تحرک
upward mobility U تحرک صعودی
immobility U تحرک ناپذیری
class mobility U تحرک طبقهای
immobilization U عدم تحرک
ionic mobility U تحرک یونی
locomotives U وابسته به تحرک
mobility of capital U تحرک سرمایه
cell animation U تحرک سلولی
limiting ionic mobility U تحرک یونی حد
occupational mobility U تحرک شغلی
mobile U قابل تحرک
dynamism U قدرت تحرک
mobiles U قابل تحرک
mobility U قوه تحرک
reflate U تحرک بخشیدن
mobility U تحرک یکان
locomotory U نقص تحرک
vertical mobility U تحرک عمودی
geographical mobility U تحرک جغرافیائی
locomotor U نقص تحرک
downward mobility U تحرک نزولی
reflated U تحرک بخشیدن
social mobility U تحرک اجتماعی
static U بدون تحرک
horizontal mobility U تحرک افقی
mobility ratio U نسبت تحرک
sticking points U نقطهی عدم تحرک
factor mobility U تحرک عوامل تولید
sticking point U نقطهی عدم تحرک
to reflate the economy U به اقتصاد تحرک بخشیدن
mobility of factors of production U تحرک عوامل تولید
thermotaxis U تحرک در اثر گرما
mobility of a charged particle U تحرک ذره باردار
horizontal social mobility U تحرک افقی اجتماعی
horizontal labor mobility U تحرک افقی کارگر
mobility of labor U تحرک نیروی کار
labor mobility U تحرک نیروی کار
locomotion U تحرک نقل وانتقال
demonetization U سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
low feild mobility U قابلیت تحرک میدان ضعیف
squashes U پرتاب بدون تحرک زیاد
squashing U پرتاب بدون تحرک زیاد
squashed U پرتاب بدون تحرک زیاد
squash U پرتاب بدون تحرک زیاد
migrated U جابجا شدن
autochthonous U جابجا نشده
translocation U جابجا شدگی
migrate U جابجا شدن
migrates U جابجا شدن
transposable U جابجا شدنی
metastatic U جابجا شونده
metastatic U جابجا شده
migrating U جابجا شدن
migratory U جابجا شونده
out of place U جابجا شده
dislocates U جابجا شدن
dislocating U جابجا شدن
disposition U جابجا شدن
dislocate U جابجا شدن
lomomote U جابجا شدن
turnover U جابجا شدن
relocation U جابجا سازی
displaceable U جابجا شونده
floating U جابجا شده
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
supplant U جابجا شدن
supplanted U جابجا شدن
displacement U جابجا شدن
supplants U جابجا شدن
revulsive U جابجا شونده
supplanting U جابجا شدن
antihandling fuze U ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
mobilization U به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
catch up U تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
metastasis U جابجا شدن ناخوشی
malposition U جابجا شدگی جنین
erratic block U بلوک جابجا شونده
transposable U قابل جابجا شدن
serpiginous U دونده جابجا شونده
moving power U نیروی جابجا کننده
revulsion U جابجا شدن درد ردع
frictional unemployment U بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com