English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to give up the ghost U جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
betray U تسلیم کردن
infeoff U تسلیم کردن
give up U تسلیم کردن
commits U تسلیم کردن
hand over U تسلیم کردن
hand on U تسلیم کردن
to deliver up U تسلیم کردن
to give in charge U تسلیم کردن
to fork over U تسلیم کردن
consigns U تسلیم کردن
consigning U تسلیم کردن
consign U تسلیم کردن
consigned U تسلیم کردن
committed U تسلیم کردن
submit U تسلیم کردن
submits U تسلیم کردن
submitted U تسلیم کردن
betraying U تسلیم کردن
betrays U تسلیم کردن
committing U تسلیم کردن
submitting U تسلیم کردن
betrayed U تسلیم کردن
commit U تسلیم کردن
betrayment U تسلیم به دشمن کردن
cedes U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
yield U تسلیم کردن یا شدن
cede U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
yields U تسلیم کردن یا شدن
ceding U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
to give up U تسلیم کردن امیدبریدن از
betray U تسلیم دشمن کردن
jurisdiction U تسلیم دادگاه کردن
yielded U تسلیم کردن یا شدن
betraying U تسلیم دشمن کردن
betrays U تسلیم دشمن کردن
betrayed U تسلیم دشمن کردن
to muddle on U با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to starve into surrender U گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
to lodge a complaint U عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
To submit something to someone. U چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
have U صرف کردن گذاشتن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
lay down U فدا کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
surrendering U تسلیم
resigns U تسلیم
non resistance U تسلیم
compliance U تسلیم
consignation U تسلیم
resign U تسلیم
surrenders U تسلیم
surrendered U تسلیم
compromis U تسلیم
rendition U تسلیم
surrender U تسلیم
self submission U تسلیم
liveries U تسلیم
livery U تسلیم
renditions U تسلیم
deference U تسلیم
capitulation U تسلیم
resignations U تسلیم
resignation U تسلیم
submission U تسلیم
delivery U تسلیم
deliveries U تسلیم
quietism U تسلیم
give up <idiom> U تسلیم شدن
capitulates U تسلیم شدن
recreant U تسلیم شونده
surrenders U تسلیم شدن
give in U تسلیم شدن
to put by U تسلیم نشدن
never say die U تسلیم نشو
surrendered U تسلیم شدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
to give ground U تسلیم شدن
to give in U تسلیم شدن
surrender U تسلیم شدن
incompliance U عدم تسلیم
to knock under U تسلیم شدن
resignedly U با تسلیم به قضا
yielding U تسلیم شدن
lodgement U تسلیم عرضحال
irrefragable U تسلیم نشدنی
throw in the towel <idiom> U تسلیم شدن
capitulating U تسلیم شدن
unrelenting U تسلیم نشدنی
capitulated U تسلیم شدن
Unconditional surrender. U تسلیم بلاشرط
obey U تسلیم شدن
inexorable U تسلیم نشدنی
capitulate U تسلیم شدن
compliant character U منش تسلیم گر
obeyed U تسلیم شدن
obeying U تسلیم شدن
obeys U تسلیم شدن
acquiescently U از روی تسلیم
acquiescing U تسلیم شدن
capitulation U تسلیم بلاشرط
extraditable U تسلیم کردنی
yeild point U نقطه تسلیم
pushover U زود تسلیم
tap out U تسلیم شدن
delivering U تحویل تسلیم
yield point U نقطه تسلیم
addicted U تسلیم شده
yield stress U تنش تسلیم
yielder U تسلیم کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com