Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
problem child
U
کودک مشکل افرین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
ScanDisk
U
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
U
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
acclamation
U
افرین
huzza
U
افرین
bravo
U
افرین
well done
U
افرین
hurrary
U
افرین
huzzah
U
افرین
acclaiming
U
افرین گفتن
acclamable
U
شایان افرین
applauds
U
افرین گفتن
creator the world
U
جهان افرین
applauding
U
افرین گفتن
applaud
U
افرین گفتن
world creating
U
جهان افرین
demiurge
U
جهان افرین
hurray
U
افرین مرحبا
acclaim
U
افرین گفتن
acclaimed
U
افرین گفتن
hurrah
U
مرحبا افرین
accaimer
U
افرین کننده
acclaims
U
افرین گفتن
applauded
U
افرین گفتن
taste maker
U
سلیقه افرین
catastrophic
U
فاجعه افرین
plaudit
U
صدای افرین تمجید
omnific
U
همه چیز افرین
cheers
U
فریادوهلهله افرین هورا
salvoes of applause
U
فریادهای افرین ازچند سو
cheered
U
فریادوهلهله افرین هورا
insightful learning
U
یادگیری بینش افرین
cheer
U
فریادوهلهله افرین هورا
demiurgic
U
وابسته به جهان افرین یااهریمن
demiurgeous
U
وابسته به جهان افرین یااهریمن
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
infants
U
کودک
toddlers
U
کودک نو پا
bantling
U
کودک
baby
U
کودک
babies
U
کودک
toddler
U
کودک نو پا
tyke
U
کودک
infant
U
کودک
chits
U
کودک
chit
U
کودک
child
U
کودک
tike
U
کودک
it
U
ان کودک
kinchin
U
کودک
nurseries
U
مهد کودک
kidded
U
کودک بچه
suckling
U
کودک شیرخواره
schoolchildren
U
کودک دبستانی
suckle
U
کودک شیرخوار
suckled
U
کودک شیرخوار
suckles
U
کودک شیرخوار
kid
U
کودک بچه
kindergartens
U
باغ کودک
schoolchild
U
کودک دبستانی
nursery
U
مهد کودک
kindergarten
U
باغ کودک
kidding
U
کودک بچه
childproof
U
کودک ایمن
carrycots
U
صندلی کودک
carrycot
U
صندلی کودک
child development
U
رشد کودک
pediatrics
U
پزشکی کودک
infantilism
U
کودک ماندگی
feral child
U
کودک وحشی
babyish
U
کودک مانند
child law
U
حقوق کودک
child psychiatry
U
روانپزشکی کودک
child psychology
U
روانشناسی کودک
child study
U
کودک پژوهی
day care center
U
مهد کودک
child centered
U
کودک محور
rejected child
U
کودک مطرود
puerilism
U
کودک خویی
infanticide
U
کودک کشی
pedology
U
کودک شناسی
puerilism
U
کودک منشی
child abuse
U
بهره کشی از کودک
pedimeter
U
رشد سنج کودک
child rearing practices
U
شیوههای پرورش کودک
pedometer
U
رشد سنج کودک
enelicomorphism
U
بزرگسال انگاری کودک
eros
U
صورت کودک بالدار
wolf child
U
کودک گرگ پرورده
backward child
U
کودک عقب مانده
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
suckling
U
کودک شیر خوار
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
weanling
U
کودک تازه از شیر گرفته
babes
U
کودک شخص ساده و معصوم
babe
U
کودک شخص ساده و معصوم
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
pedagogy
U
فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
childlike
U
ساده وبی الایش کودک مانند
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
nurser
U
شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
teething ring
U
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
jigsaw
U
مشکل
scarc ely
U
مشکل
jigsaws
U
مشکل
quandaries
U
مشکل
quandary
U
مشکل
problem
U
مشکل
uphill
U
مشکل
problems
U
مشکل
difficult
U
مشکل
exquisite taste
U
مشکل پسندی
f.in taste
U
مشکل پسند
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
fastidiousness
U
مشکل پسندی
feeding problem
U
مشکل تغذیه
finicality
U
مشکل پسندی
miminy piminy
U
مشکل پسند
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
floorer
U
سوال مشکل
solution
U
پاسخ یک مشکل
solutions
U
پاسخ یک مشکل
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
fastidious
U
مشکل پسند
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
What's the problem?
U
مشکل کجاست؟
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
hard to please
U
مشکل پسند
ill
U
مشکل سخت
ill-
U
مشکل سخت
ills
U
مشکل سخت
finically
U
مشکل پسندانه
bisexuals
U
خنثی مشکل
problem identification
U
بازشناسی مشکل
off the hook
<idiom>
U
دورشدن از مشکل
bisexual
U
خنثی مشکل
kick up a fuss
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
error description
U
توضیح مشکل
head above water
<idiom>
U
آشکاری مشکل
hardly
U
مشکل بزحمت
hardest
U
مشکل شدید
harder
U
مشکل شدید
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
deep water
<idiom>
U
مشکل سخت
hard
U
مشکل شدید
fault description
U
توضیح مشکل
description of error
U
توضیح مشکل
defect description
U
توضیح مشکل
open sesame
U
مشکل گشا
in a jam
<idiom>
U
مشکل داشتن
up the creek
<idiom>
U
به مشکل برخودن
in a bind
<idiom>
U
به مشکل افتادن
knots
U
مشکل عقده
knot
U
مشکل عقده
picksome
U
مشکل پسند
mystification
U
مشکل وپیچیده سازی
to resolve a doubt
U
حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve
U
مشکل یامعمائی را حل کردن
resource person
U
فرد مشکل گشا
mooney problem checklist
U
مشکل سنج مونی
solved
U
یافتن پاسخ یک مشکل
solving
U
یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knot
U
مشکل معما مانند
Gordian knots
U
مشکل معما مانند
ends
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
no picnic
<idiom>
U
ناخوش آیند ،مشکل
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
turn tail
<idiom>
U
فرار از خطر یا مشکل
calculation
U
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
raise eyebrows
<idiom>
U
ایجاد مشکل و زحمت
catastrophic error
U
خطا یا مشکل در کل سیستم
solve
U
یافتن پاسخ یک مشکل
solves
U
یافتن پاسخ یک مشکل
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
can of worms
<idiom>
U
مشکل پیچیده وسردرگم
unhandy
U
مشکل بدست امده
ended
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
end
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
last straw
<idiom>
U
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens
U
مشکل کردن سخت شدن
harden
U
مشکل کردن سخت شدن
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
it is particularly difficult
U
بیک طرزمخصوصی مشکل است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com