English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
puerilism U کودک خویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impishness U جن خویی
ill temper U بد خویی
ill naturedness U بد خویی
ill humouredness U بد خویی
ill humour U بد خویی
ill himour U بد خویی
temperamentally U خویی
temperamental U خویی
doggishness U سگ خویی
combativeness U جنگ خویی
apery U بوزینه خویی
irascibility U تند خویی
good temperedly U باخوش خویی
parrotry U طوطی خویی
premsia U نرم خویی
monkishness U راهب خویی
priggism U دزد خویی
apishness U بوزینه خویی
baboonery U بوزینه خویی
good humour U خوش خویی
good temper U خوش خویی
cyclothymia U ادواری خویی
ill humouredly U ازروی بد خویی
good nature U خوش خویی
ill naturedly U ازروی بد خویی
dysthymia U افسرده خویی
brutalization U جانور خویی
beastliness U جانور خویی
f.of spirits U خوش خویی
to fall into a habit U خویی گرفتن
ferocity U درنده خویی
temperamentally U خلق و خویی
temperamental U خلق و خویی
fury U درنده خویی
wolfishness U درنده خویی
brutalities U جانور خویی
brutality U جانور خویی
maidenliness U محجوبیت دوشیزه خویی
rapacity U یغماگری درنده خویی
to cut up rough U کینه جویی یا کج خویی کردن
infernality U دیو خویی شیطان صفتی
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
chits U کودک
bantling U کودک
child U کودک
toddler U کودک نو پا
toddlers U کودک نو پا
chit U کودک
it U ان کودک
tike U کودک
tyke U کودک
babies U کودک
baby U کودک
infants U کودک
infant U کودک
kinchin U کودک
carrycots U صندلی کودک
feral child U کودک وحشی
rejected child U کودک مطرود
schoolchild U کودک دبستانی
puerilism U کودک منشی
infantilism U کودک ماندگی
childproof U کودک ایمن
pediatrics U پزشکی کودک
pedology U کودک شناسی
carrycot U صندلی کودک
schoolchildren U کودک دبستانی
suckling U کودک شیرخواره
kidded U کودک بچه
infanticide U کودک کشی
kidding U کودک بچه
nursery U مهد کودک
nurseries U مهد کودک
suckle U کودک شیرخوار
suckled U کودک شیرخوار
suckles U کودک شیرخوار
kindergarten U باغ کودک
kindergartens U باغ کودک
kid U کودک بچه
babyish U کودک مانند
child law U حقوق کودک
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child psychology U روانشناسی کودک
child development U رشد کودک
child centered U کودک محور
child study U کودک پژوهی
day care center U مهد کودک
wolf child U کودک گرگ پرورده
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
problem child U کودک مشکل افرین
enelicomorphism U بزرگسال انگاری کودک
pedometer U رشد سنج کودک
eros U صورت کودک بالدار
suckling U کودک شیر خوار
pedimeter U رشد سنج کودک
backward child U کودک عقب مانده
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
child abuse U بهره کشی از کودک
weanling U کودک تازه از شیر گرفته
toddlers U کودک تازه براه افتاده
babe U کودک شخص ساده و معصوم
babes U کودک شخص ساده و معصوم
pedagogy U فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
childlike U ساده وبی الایش کودک مانند
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
nurser U شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
teething ring U حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com