English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
filiate U بفرزندی پذیرفتن
infancy U کودکی
childhood U کودکی
imfancy U کودکی
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
infantile amnesia U یادزدودگی کودکی
dementia infantilis U زوال عقل کودکی
infantile U مربوط بدوران کودکی
infantile sexuality U میل جنسی دوره کودکی
nursling or nurse U کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
handy dandy U بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
entertains U قبول کردن
honours U قبول کردن
pass U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
adopts U قبول کردن
accepts U قبول کردن
accepting U قبول کردن
passes U قبول کردن
passed U قبول کردن
accept U قبول کردن
honouring U قبول کردن
to take in U قبول کردن
admits U قبول کردن
accords U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accord U قبول کردن
honoring U قبول کردن
admit U قبول کردن
honored U قبول کردن
admitting U قبول کردن
entertained U قبول کردن
honour U قبول کردن
honors U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
entertain U قبول کردن
honoured U قبول کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
accepts U پسندیدن قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
acceptance of goods U قبول کردن کالا
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
pass U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
passed U تصویب کردن قبول شدن
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratify U قبول کردن تصویب کردن
adopting U قبول کردن اتخاذ کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
adopts U قبول کردن اتخاذ کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
ratified U قبول کردن تصویب کردن
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. U عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
acceptance U قبول
adoption U قبول
compliance U قبول
reception U قبول
acknowledgment U قبول
intromission U قبول
receptions U قبول
imprimatur U قبول
admissions U قبول
admission U قبول
acceptances U قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
acceptances U قبول قرارداد
unacceptable U غیرقابل قبول
acceptance U قبول قرارداد
valid U قابل قبول
embracement U قبول اتخاذ
conceding U قبول شکست
accept U قبول شدن
reply paid U جواب قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
ratification U قبول قبولی
implied acceptance U قبول ضمنی
accepts U قبول شدن
incompliance U عدم قبول
acceptor U قبول کننده
accepting U قبول شدن
offer and acceptance U ایجاب و قبول
acceptability U قابلیت قبول
acceptability U قبول شدگی
concede U قبول شکست
compliant U قبول کننده
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
receivable U قابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
tolerable U قابل قبول
express acceptance U قبول صریح
admittable U قابل قبول
admissible U قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
withdraws U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
naturalization U قبول تابعیت
admission of liability U قبول بدهی
disclaim U قبول نکردن
acceptance by words U قبول قولی
taken U مورد قبول
I agree. U قبول دارم.
acknowladgement of debt U قبول بدهی
intolerancy U عدم قبول
allowable U قابل قبول
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
adopter U قبول کننده
disclaiming U قبول نکردن
rejection U قبول نکردن
rejection U عدم قبول
acceptably U بطورقابل قبول
withdraw U قبول نکردن
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
believable U قابل قبول
allowable load U بارقابل قبول
reasonable U قابل قبول
compliancy U قبول اجابت
received U مورد قبول
compliantly U با قبول و رضایت
disclaims U قبول نکردن
aceptive U قابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
sufficient <adj.> U قابل قبول
disallowance U عدم قبول
non acceptance U عدم قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
adequate <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
adoption U قبول به فرزندی
agreement U قرار قبول
acceptation tacite U قبول ضمنی
acceptance limit U حد قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
acceptancy U اماده قبول
intolerance U عدم قبول
acceptant U قبول کننده
accepter U قبول کننده
sufficing <adj.> U قابل قبول
agreements U قرار قبول
permissible stress U خستگی قابل قبول
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
availabe time U زمان مورد قبول
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
accepting bank U بانک قبول کننده
persona grata U شخص مورد قبول
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
acceptance number U عدد ملاک قبول
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
valid assumptions U فروض قابل قبول
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
admissibleness U بطور قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com