English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disturbed children U کودکان پریشان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
infantile paralysis U فلج کودکان
play fellow U همبازی کودکان
exceptional children U کودکان استثنایی
disadvantaged children U کودکان محروم
pedobaptism U تعمید کودکان
pediatrics U پزشکی کودکان
pediatrics U امراض کودکان
institutionalized children U کودکان پناهگاهی
matron U سرپرست کودکان
child's play U بازی کودکان
touch wood U یکجوربازی کودکان
wading pool U استخر کودکان
biddy basketball U بسکتبال کودکان
baby farm U محل نگهداری کودکان
nursery rhymes U اشعار مخصوص کودکان
pud U دست در زبان کودکان
puds U دست در زبان کودکان
pediatrician U ویژه گر بیماریهای کودکان
paedophilia U میل جنسی به کودکان
infant mortality U مرگ و میر کودکان
child labor laws U قوانین کار کودکان
children's apperception test U ازمون اندریافت کودکان
doggie U سگ بزبان کودکان سگ کوچک
nursery rhyme U اشعار مخصوص کودکان
playrooms U اتاق بازی کودکان
playroom U اتاق بازی کودکان
undies U زیر پوش کودکان
puerile breathing U تنفس خرخری کودکان
playground ball U توپ پلاستیکی کودکان
piadology U شناسایی حالات کودکان
pemphigus U تاول کوفتی کودکان
pedology U مبحث بهداشت کودکان
school age children U کودکان واجب التعلیم
pediatric U مربوط به امراض کودکان
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
poliomyelitic U وابسته به بیماری فلج کودکان
poliomyelitic U مبتلا به بیماری فلج کودکان
little pitchers have long ears U کودکان غالبا گوششان تیزاست
PO U پبشاب دان بزبان کودکان
hag ridden U پریشان
dishevelled U پریشان
at fault U پریشان
depressed U پریشان
ramblingly U پریشان
distressful U پریشان
disconsolate U پریشان
disheveled U پریشان
heartsick U پریشان
deuced U پریشان
floor hockey U هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
unicef (= united nations international U یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
uneasily U پریشان خیال
absent-mindedly U پریشان خیال
abstracted U پریشان خیال
faraway U پرت پریشان
absent minded U پریشان خیال
uneasy U پریشان خیال
labyrinthine speech U پریشان گویی
polylogia U پریشان گویی
polyphrasia U پریشان گویی
nonplus U پریشان کردن
oppressing U پریشان کردن
oppresses U پریشان کردن
absent U پریشان خیال
absent-minded U پریشان خیال
unease U پریشان حالی
distraught U پریشان حواس
god-forsaken U پریشان حال
towhead U پریشان گیسو
tousy U پریشان مچاله
to groan inwardly U پریشان بودن
scatter brained U پریشان خیال
put about U پریشان شدن
preoccupiedly U با حواس پریشان
preoccupied U پریشان حواس
oppress U پریشان کردن
he is out of his senses U حواسش پریشان
absentminded U پریشان خیال
agitates U پریشان کردن
agitate U پریشان کردن
confounds U پریشان کردن
confound U پریشان کردن
dishevel U پریشان کردن
afflict U پریشان کردن
distractive U پریشان سازنده
divagation U پریشان گویی
ails U پریشان کردن
far away U پریشان خیال
disheveled hair U زلف پریشان
afflicts U پریشان کردن
ailed U پریشان کردن
ail U پریشان کردن
afflicting U پریشان کردن
elflock U زلف پریشان
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
hornbook U کاغذی که در ان الفباء برای کودکان دبستان می نوشتند
nursery governess U بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
scatter U پریشان کردن افشاندن
scatters U پریشان کردن افشاندن
nitwit U ادم پریشان حواس
scatterbrains U ادم پریشان فکر
abstraction U پریشان حواسی اختلاس
stress U سختی پریشان کردن
nitwits U ادم پریشان حواس
abstractions U پریشان حواسی اختلاس
featherhead U شخص پریشان حواس
to space out U پریشان خیال شدن
stressing U سختی پریشان کردن
stresses U سختی پریشان کردن
scatterbrain U ادم پریشان فکر
buffalo U پریشان کردن ترساندن
desolately U بطور ویران یا پریشان
buffaloes U پریشان کردن ترساندن
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
leading string U ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
stockinette U پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
scaramouch U دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
scaramouche U دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
stockinet U پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
tousle U برهم زدن پریشان کردن
fazes U درهم ریختن پریشان کردن
divagate U پرت شدن پریشان گفتن
fazed U درهم ریختن پریشان کردن
faze U درهم ریختن پریشان کردن
fazing U درهم ریختن پریشان کردن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
dismal U پریشان کننده ملالت انگیز
Santa Claus U شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
roller-coaster U راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller-coasters U راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller coaster U راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
wppsi U مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان پیش اموزشگاهی ودبستانی
I was devastated. <idiom> U من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
featherbrain U ادم حواس پرت پریشان خیال
sand man U لولویی که خاک درچشم کودکان پاشیده انهارا خواب الود میکند
They were devastated by the news. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
night gown U جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
distract U پریشان کردن دیوانه کردن
distracts U پریشان کردن دیوانه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com