English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accadian U که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assyrian U زبان اشوری
british english U زبان انگلیسی رایج درانگلستان
khowar U زبان رایج درشمال غربی پاکستان
Yiddish U زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره
balto slavic U شاخهء زبان هند و اروپایی رایج در سواحل بالتیک و بین اقوام اسلاو
Kufic border U حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
Zahir-Shahi design U طرح ظهیر شاه [این طرح در افغانستان رایج بوده و احتمال می رود که از سفارشات این شاه افغان باشد. در نقش لوزی ها و هشت گوش ها یک در میان جای خود را عوض می کنند.]
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
assyrian U اشوری
postscript U زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts U زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
arrow head U خط میخی
bayonetted U میخی
bayonetting U میخی
cuneiform U میخی
cuneiform U خط میخی
cuneated U میخی
cuneate U میخی
spikelike U میخی
bayonet U میخی
bayonets U میخی
arrowheaded U میخی
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
bayonet base U پایه لامپ میخی
peg tooth U دندانه میخی یا تیز
spicate U میخ مانند میخی شکل
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
quoit U نعل یا حلقه اهنی که در بازی پرت مینمایندتاروی میخی بیفتد
quiot U حلقه یاصفحه اهنی که دربازی پرت میکنند تاروی میخی بیفتد
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
trendy U رایج
prevalent U رایج
trendiest U رایج
trendier U رایج
common U رایج
commoners U رایج
commonest U رایج
non performing loan U وام غیر رایج
circulating U رایج
popular U رایج
brisk U رایج
brisker U رایج
currents U رایج
current U رایج
briskest U رایج
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
tendered U پول رایج
cashing U پول رایج
cashes U پول رایج
cashed U پول رایج
rousing U نمایان رایج
cash U پول رایج
tendering U پول رایج
tenderest U پول رایج
tender U پول رایج
popular response U پاسخ رایج
shibboleth U بیان رایج
currency U پول رایج
going U رایج عازم
legal tender U پول رایج
passes U رایج شدن
passed U رایج شدن
ruling U رایج متصدی
pass U رایج شدن
currencies U پول رایج
tradition U عقیده رایج
shibboleths U بیان رایج
rulings U رایج متصدی
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
circulation U رواج پول رایج
circulations U رواج پول رایج
paper standard U پول رایج مملکت
remonetize U دوباره رایج کردن
fiat money U پول رایج اعتباری
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
occupation currency U پول رایج نیروی اشغالگر
invasion currency U پول رایج ارتش اشغالگر
currencies U پول قانونی و رایج هر کشور
greenrooms U شایعات رایج بین هنرپیشگان
bimetallic U دارای دو نوع پول رایج
greenroom U شایعات رایج بین هنرپیشگان
currency U پول قانونی و رایج هر کشور
glib U چرب زبان زبان دار
Arabic U زبان تازی زبان عربی
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
has-beens U بوده
fact U بوده
been U بوده
has-been U بوده
has been U بوده
i have been U بوده ام
facts U بوده
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
demonetization U سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
coffee roaster U قهوه بوده
has-been U بوده است
has been U بوده است
has-beens U بوده است
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
he has passed the chair U رئیس بوده است
premundane U پیش ازافرینش جهان بوده
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
eying U دیده
eyes U دیده
eyeing U دیده
eye U دیده
eye water U اب دیده
free thinker U کسیکه دارای فکر ازاد بوده
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
judea U یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
how long since is it? U چند وقت پیش بوده است
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
indiscernible U دیده نشدنی
feeders U دیده بان
invisible U دیده نشدنی
scout U دیده وری
lookouts U دیده بان
in sight U دیده شدنی
sightless U دیده نشده
unsight U دیده نشده
lookout U دیده بان
eyeless U بی بصیرت بی دیده
scouts U دیده وری
scouting U دیده وری
scout car U خودرو دیده ور
light of one's eyes U نور دیده
monitoring U دیده بانی
worldly-wise U جهان دیده
worldly wise U جهان دیده
feelers U دیده بان
lost U زیان دیده
feeler U دیده بان
hardened steel U فولاد اب دیده
scouted U دیده وری
observer U دیده بان
observers U دیده بان
light struck U نور دیده
visible U دیده شدنی
feeder U دیده بان
damaged U خسارت دیده
enntinel U دیده بان
vedette U دیده ورسوار
imperceptible U دیده نشدنی
pitched U تهیه دیده
canon low U دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
elam U کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
injured muscle U عضله اسیب دیده
shock concrete U بتن ضرب دیده
damaged shipments U کالاهای اسیب دیده
sunbaked U حرارت افتاب دیده
espy U دیده بانی کردن
suffering economy U اقتصاد اسیب دیده
espying U دیده بانی کردن
sentinels U دیده بان کشیک
sentinel U دیده بان کشیک
observational U وابسته به دیده بانی
stager U گرگ باران دیده
garret U برج دیده بانی
damaged shipments U محموله خسارت دیده
garrets U برج دیده بانی
it is of frequent U بسیار دیده میشود
you have been seen U دیده شده اید
forward post U پستهای دیده ور جلو
scout U دیده وری کردن
heat affected zone U منطقه حرارت دیده
monitors U دیده بانی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com