English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yule log U کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backlog U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
dawns U اغاز اغاز شدن
dawned U اغاز اغاز شدن
dawn U اغاز اغاز شدن
dawning U اغاز اغاز شدن
weather board U تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
lardoon U تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardon U تکه چربی که لای گوشت گذارند
beanie U یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند
contiguous U خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
petasus U یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند
grape shot U گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
biretta U یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
sachet U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
respirator U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirators U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
inverted commas U نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
sachets U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
bookends U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookend U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
ceremony U مراسم
ceremonies U مراسم
rituals U مراسم
dunnage U کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
goblet U جام [در مراسم]
funerals U مراسم دفن
funeral U مراسم دفن
burial service U مراسم دفن
ceremonies U مراسم نظامی
ceremony U مراسم نظامی
chalice U جام [در مراسم]
exequies U مراسم تدفین
pageant U مراسم مجلل
pageants U مراسم مجلل
morning parade U مراسم صبحگاه
contrast U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
rite U مراسم تشریفات مذهبی
chalice U گیلاس شراب [در مراسم]
general muster U مراسم اجتماعی عمومی
Commemoration services were held . U مراسم یاد بودانجام شد
calebrate U بجا اوردن مراسم
goblet U گیلاس شراب [در مراسم]
karma U سرنوشت مراسم دینی
funeral U مراسم تشییع جنازه
sacramental U وابسته به مراسم مذهبی
funerals U مراسم تشییع جنازه
massing U مراسم عشاء ربانی
masses U مراسم عشاء ربانی
mass U مراسم عشاء ربانی
clipboard U قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
clipboards U قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
solemnity U ایین تشریفات مراسم سنگین
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
side honors U مراسم ادای احترام در میزپاس
betroth U مراسم نامزدی بعمل اوردن
To perform the marriage ceremony. U مراسم عقد راجاری کردن
christening U مراسم تعمید ونامگذاری بچه
funerary U وابسته به مراسم تشییع جنازه
hugeness U بزرگی
magneficence U بزرگی
grandeur U بزرگی
gentility U بزرگی
augustness U بزرگی
dignity U بزرگی
bulkiness U بزرگی
enlargements U بزرگی
voluminosity U بزرگی
magnifcation U بزرگی
massiveness U بزرگی
voluminesity U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
enlargement U بزرگی
gloriousness U بزرگی
hauteur U بزرگی
sizes U بزرگی
largeness U بزرگی
size U بزرگی
greatness U بزرگی
grandness U بزرگی
magnitude U بزرگی
bigness U بزرگی
masterdom U بزرگی
check-in U نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins U نام نویسی کردن مراسم ورود
guard mount U مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
check in U نام نویسی کردن مراسم ورود
events to mark the Day of German Unity U مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
last rites U مراسم دفن و کفن و دعای ختم
young saints Šold devils U جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
name part U بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
eminence U برامدگی بزرگی
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
Lordships U سیادت بزرگی
headship U بزرگی برتری
to a greatness U بزرگی یافتن
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
formidability U استحکام بزرگی
headships U بزرگی برتری
order of magnitude U مرتبه بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
vastity U عظمت بزرگی
Lordship U سیادت بزرگی
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
to a greatness U به بزرگی رسیدن
aggrandizement U افزایش بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
amplitude U دامنه بزرگی
magnanimity U بزرگی طبع
so large U باین بزرگی
immenseness U بزرگی عظمت
vastness U عظمت بزرگی
sample size U بزرگی نمونه
communicants U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
Langhing is improper at a funeral. U خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
taperer U حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
communicant U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
that is no great work U کار بزرگی نیست
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
bulk U حجم بزرگی از چیزی
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
he is a great help U او کمک بزرگی است
he is a great person U شخص بزرگی است
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
orphrey U سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
blessed sacrament U مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
burial U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
last rites U مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
burials U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
steatopygia U بزرگی وفربهی کفل زنان
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
Majesty U بزرگی عظمت وشان واقتدار
deck U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
decked U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
bias error U خطایی با علامت و بزرگی ثابت
decks U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesties U بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
chunk U کنده
stocked U کنده
bloc U کنده
knockstone U کنده
chunks U کنده
blocs U کنده
logs U کنده
log U کنده
stub U کنده
stubbed U کنده
stubbing U کنده
pulled U کنده
graven U کنده
stock U کنده
bilboes U کنده
timber U کنده
anvil stock U کنده
chumps U کنده
chump U کنده
block aead U سر کنده
dugout dewelling U کنده
clogged U : کنده
clog U : کنده
block U کنده
blocked U کنده
blocks U کنده
stubs U کنده
clogs U : کنده
inns U منزل
pied-a-terre U منزل
inn U منزل
stages U منزل
stage U منزل
halting place U منزل
lodging U منزل
pieds-a-terre U منزل
hearth U منزل
hearths U منزل
withindoors U در منزل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com