English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close control U کنترل نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
midnight U فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
Other Matches
cascade control U چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic U مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
apt U زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor U پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel U صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
executive U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
executives U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
circulation control U کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control U کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
rolleron U کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible U کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
controlling U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controls U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
ctrl U کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet U صفحه کنترل چارت کنترل
control statement U حکم کنترل دستور کنترل
block plot U صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
controlled fragmentation U مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
subroutine U تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
climb mode U روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
control officer U افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
remote control U کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
simple network management protocol U سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
go around mode U روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
flight control U دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
quality control tests U ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
airlift control element U عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
custody U مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
controlled net U شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
tactical air control center U مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
in sight U نزدیک
at hand U نزدیک
vicinal U نزدیک
close by U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
hard by U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
cephalo U نزدیک به سر
adjacent U نزدیک
near by U نزدیک
neared U نزدیک
near at hand U نزدیک
near upon U نزدیک
near U نزدیک
fast by U نزدیک
accessible U نزدیک
foreby U نزدیک
next door to U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
near- U نزدیک
proximate U نزدیک
near by U نزدیک به
nearer U نزدیک
close aboard U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
nears U نزدیک
nearing U نزدیک
nearest U نزدیک
on the eve of U نزدیک
neighbouring U نزدیک
by U از نزدیک
closes U نزدیک
close U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
upcoming U نزدیک
contiguous U نزدیک
closer U نزدیک
nigh U نزدیک
closest U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
imminent U نزدیک
beside U نزدیک
nearby U نزدیک
towards U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close-up U از نزدیک
close up U از نزدیک
narrowly U از نزدیک
approaching U نزدیک
forthcoming U نزدیک
fire control U کنترل کردن اتش کنترل اتش
acceded U نزدیک شدن
about U در اطراف نزدیک
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
converge U به هم نزدیک شدن
upstream U نزدیک به سرچشمه
acceding U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
converging U به هم نزدیک شدن
cypres U تقریبی نزدیک
converges U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
draw on U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
almost U بطور نزدیک
inside U نزدیک بمرکز
hare sighted U نزدیک بین
his almost night U نزدیک شب است
immediate flanks U جناحین نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
insides U نزدیک بمرکز
in the near f. U دراینده نزدیک
going on U نزدیک شدن
Near East U خاور نزدیک
gain on U نزدیک شدن به
by U نزدیک کنار
erelong U در اینده نزدیک
far and near U دور و نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
accede U نزدیک شدن
abutted U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
foreground U نزدیک نما
short-range U نزدیک برد
short range U نزدیک برد
one of these days U دراینده نزدیک
beetle eyed U نزدیک بین
aftermost U نزدیک پاشنه
upcoming U دراتیه نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
whitish U نزدیک به سفید
deciding U نزدیک به هدف
toward U نزدیک به مقارن
low U نزدیک سبد
close combat U رزم نزدیک
closest U نزدیک بهم
close controlled U همکاری نزدیک
closest U نزدیک به ناو
at U پهلوی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
caudal U نزدیک به انتها
myopia U نزدیک بینی
shorter U نزدیک تور
short U نزدیک تور
admaxillary U نزدیک ارواره
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
grazes U نزدیک به زمین
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
graze U نزدیک به زمین
shortest U نزدیک تور
close coordination U هماهنگی نزدیک
grazed U نزدیک به زمین
nears U نزدیک به ضربه
on the simmer U نزدیک بجوش
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
near U نزدیک به ضربه
near-sighted U نزدیک بین
close in U نزدیک شدن
close price U قیمت نزدیک
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com