English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (208 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subsidies U کمکهای مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
public assistance U کمکهای دولتی
self aid U کمکهای اولیه
first aids U کمکهای نخستین
welfare U کمکهای اجتماعی
security assistance U کمکهای امنیتی
first aids U کمکهای اولیه
visual aids U کمکهای بصری
aids to navigation U کمکهای ناوبری
deck landing aid U کمکهای فرود
first aid U کمکهای مقدماتی
first aid U کمکهای اولیه
technical assistance U کمکهای فنی
self aid U اجرای کمکهای اولیه
aid man U مامور کمکهای اولیه
first aid kit U جعبه کمکهای اولیه
first aid cabinet U قفسه کمکهای اولیه
legal assistance U کمکهای قضایی شرح علایم
boat box U جعبه کمکهای اولیه قایق
dressing station U درمانگاه کمکهای اولیه وزخم بندی
Military aid with no strings attached . U کمکهای نظامی بدون قید وشرط
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
e r p U اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
pecuniary U مالی
monetary U مالی
financing U مالی
finance U مالی
accounting classification U کد مالی
financed U مالی
finances U مالی
fiscal U مالی
financial U مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial circles U محافل مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial crisis U بحران مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial e. U متخصص مالی
financial data U اطلاعات مالی
fiscal policy U سیاست مالی
anointment U پماد مالی
felting U نمد مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financial ability U تمکن مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial budget U بودجه مالی
capital commitment U تعهدات مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
sustentation U استعانت مالی
spiel U شیره مالی
Mali U کشور مالی
unction U روغن مالی
taction U دست مالی
sustention U استعانت مالی
subvention U کمک مالی
subsidization U کمک مالی
mart U بازار مالی
financial market U بازار مالی
sparge U گل مالی کردن
snow job U ماست مالی
judgment debt U محکوم به مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
financial plan U برنامه مالی
financial period U دوره مالی
fiscal control U نظارت مالی
fiscal control U کنترل مالی
self support U استقلال مالی
rough usage U دست مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
non pecuniary U غیر مالی
inunction U روغن مالی
in low water U در تنگی مالی
illinition U روغن مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
financial management U مدیریت مالی
slobbery U لجن مالی
fiscal year U دوره مالی
funded U اعتبار مالی
fiscal years U سال مالی
fund U اعتبار مالی
waxing U موم مالی
fiscal years U دوره مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
financiers U متخصص مالی
fiscal U سال مالی
financial year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
credits U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
crediting U اعتبار مالی
subsidy U کمک مالی
credit U اعتبار مالی
chamberlain U نافر مالی
padding U لگد مالی
embrocations U روغن مالی
embrocation U روغن مالی
roughcast U گل مالی شده
chamberlains U نافر مالی
anointing U روغن مالی کردن
functional finance U سیاست مالی اصولی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
anoints U روغن مالی کردن
anoint U روغن مالی کردن
spiel U شیره مالی کردن
felt U نمد مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
scrabbling U دست مالی کردن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
tallow U پیه مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
to come into a property U مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
mud bath U گل مالی تن برای درمان
means test U سنجش استطاعت مالی
aid package U بسته کمک مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
inuct U روغن مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
financing U قسمت مالی یا دارایی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
rough U دست مالی کردن
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
embrocate U روغن مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
current income U درامد یک سال مالی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
finance company U شرکت تامین مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
anointment U روغن مالی تدهین
financial planning U برنامه ریزی مالی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
financial mission U هئیت مامورین مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
financial statement U صورت وضعیت مالی
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
roughest U دست مالی کردن
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
waxer U کسیکه موم مالی میکند
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
grope U دست مالی کورمالی کردن
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
groped U دست مالی کورمالی کردن
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
gropes U دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
groping U دست مالی کورمالی کردن
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com