English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mortarboard U کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards U کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
national educational computing conferenc U جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
biretta U یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
valedictorian U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
evolute U بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
ravens U مشکی
raven U مشکی
sable U مشکی
sables U مشکی
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
brunet U دارای موی مشکی یاخرمایی
bay with black points U کهر دست وپا مشکی
brunette U دارای موی مشکی یاخرمایی
brunettes U دارای موی مشکی یاخرمایی
phyrgian cap U یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry U نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . U این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
casks U کلاه جنگی کلاه خود
cask U کلاه جنگی کلاه خود
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
improver U لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
flies blow meat U حشرات روی گوشت تخم میگذارند
dress improver U لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
epergne U زیورشاخه دارکه دروسط میزغذاخوری میگذارند
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
cruet stand U پایه تنگ هاوشیشه هاکه درسفره میگذارند
jasey U کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
panes U چهارگوش
pane U چهارگوش
quadrilaterals U چهارگوش
rectangles U چهارگوش
quadrilateral U چهارگوش
rectangle U چهارگوش
quadrant gular U چهارگوش
four-square U چهارگوش
quadrangular U چهارگوش
at leisure U فارغ
foursquare U لوزی چهارگوش
quadrant gularly U بشکل چهارگوش
four point suspension U اویزش چهارگوش
squarely U بشکل چهارگوش
intertriglyph U چهارگوش افریز
mast frame U قاب چهارگوش
squarish U تاحدی چهارگوش
diamond charge U خرج چهارگوش
traffic stud U گلمیخ چهارگوش
jobot U توری یا چین چینی که برای ارایش درسینه بند زنانه میگذارند
to be through U فارغ شدن
heart whole U فارغ از عشق
to get through with U فارغ شدن از
graduation U فارغ التحصیلی
graduate U فارغ التحصیل
graduating U فارغ التحصیل
disengaged U فارغ خالی
love less U فارغ از عشق
graduates U فارغ التحصیل
alumnus U فارغ التحصیل
selfless U فارغ از خود
diaeresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
dieresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
demi-metope U [نیمه چهارگوش افریز]
box tool U قلم تراش چهارگوش
Golden rectangle U پایه های چهارگوش
quarry U شیشه الماسی چهارگوش
quarries U شیشه الماسی چهارگوش
quarrying U شیشه الماسی چهارگوش
rhomboid muscle U ماهیچه چهارگوش معین
commencement U جشن فارغ التحصیلی
incogitant U بی خیال فارغ البال
to be over the hump [American] <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
graduates U فارغ التحصیل شدن
graduating U فارغ التحصیل شدن
graduate U فارغ التحصیل شدن
alumna U دختر یا زن فارغ التحصیل
to come out of the woods <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
scow U با قایق چهارگوش حمل کردن
thornback U ماهی پهن چهارگوش خاردار
blocky U قالب دار ساختمان چهارگوش
meringues U سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
meringue U سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
tessellate U بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
quad rangle U چهارگوش چاردیواری که ساختمانهائی گرداگرد ان باشد
On the occasion of the graduation ceremonies . U به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
graduation U اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
cape chisel U قلمی برای کندن شکاف یاکنجهای چهارگوش
ray U ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
academist U عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
gaduate U لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
bag U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
modiste U کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
to put the kibsosh on any one U کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
salutatorian U دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
putlock U تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog U تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
changeling U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changelings U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
gaduate U مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
planar U مسطح
leveled U مسطح
planed U مسطح
planing U مسطح
levels U مسطح
plane U مسطح
level U مسطح
levelled U مسطح
flattest U مسطح
even U مسطح
planes U مسطح
flattened U مسطح
plains U مسطح
plainest U مسطح
plainer U مسطح
tabulates U مسطح
flat U مسطح
tabulate U مسطح
tabulated U مسطح
plain U مسطح
flat pack U بسته مسطح
flat roof U بام مسطح
level U مسطح شدن
flat pass U رخده مسطح
level U مسطح کردن
planar configuration U پیکربندی مسطح
plane wave U موج مسطح
arch flat U طاق مسطح
area weight balance U ترازوی مسطح
leveled U مسطح کردن
leveled U مسطح شدن
tabulated U مسطح کردن
tabulates U مسطح کردن
map chart U نقشه مسطح
level point U نقطه مسطح
level land U زمین مسطح
planar complex U کمپلکس مسطح
levels U مسطح شدن
levels U مسطح کردن
flatbed scanner U پویشگر مسطح
levelled U مسطح شدن
flatware U فروف مسطح
levelled U مسطح کردن
flatbed plotter U رسام مسطح
flat weld U جوش مسطح
flat ground U زمین مسطح
clearings U مکان مسطح
portfolio U کانتینر مسطح
portfolios U کانتینر مسطح
plane figure شکل مسطح
clearing U مکان مسطح
flatly U بطور مسطح
plane U صاف مسطح
planed U صاف مسطح
piggybacks U واگن مسطح
plateau U زمین مسطح
plateaus U زمین مسطح
plateaux U زمین مسطح
flat arch U قوس مسطح
campaign U زمین مسطح
campaigned U زمین مسطح
campaigning U زمین مسطح
campaigns U زمین مسطح
piggyback U واگن مسطح
planes U صاف مسطح
tabulate U مسطح کردن
planing U صاف مسطح
rase U مسطح کردن
flatfoot U مسطح شدن کف پا
square planar U مسطح مربعی
planisphere U جهان نمای مسطح
linear polarized light U نور قطبیده مسطح
plane polarized light U نور قطبیده مسطح
to level off U مسطح شدن [ناحیه ای]
flat panel display U صفحه نمایش مسطح
plano concave lens U عدسی مسطح- مقعر
plano convex lens U عدسی مسطح- محدب
planes U سطح تراز مسطح
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
planed U سطح تراز مسطح
plane U سطح تراز مسطح
planing U سطح تراز مسطح
tableland U زمین هموار و مسطح
terraced roof U پشت بام مسطح
door panel U بخش مسطح درب
trigonal planar molcule U مولکول مسطح مثلثی
tringular planar molecule U مولکول سه گوش مسطح
rafts U دگل قایق مسطح الواری
sinusoidal projection U نقشه جهان نمای مسطح
boarded U تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
raft U دگل قایق مسطح الواری
flat bed plotter U رسام با بستر تخت مسطح
pilaster U شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
planation U مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm U زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com