English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pile helmet U کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pile cap U دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
damage U صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
seedtime U موقع تخم کاری
monocapped octahedron U هشت وجهی تک کلاهکی
jetting of piles U کوبیدن شمعها با فشار اب
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
coffer-dam U [مانع موقت آب بین دو ردیف شمعها]
Not a peep out of you ! U نفست در نیاید !
one cannot put back the time <proverb> U زمان گذشته نیاید به بر
If you dont mind my saying. U اگر از حرفم بدتان نیاید
palm of a glove U بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
let U ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
lets U ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
letting U ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
wrists U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
pile group U دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
wrist U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
misifit U جامه یا چیز دیگری که باندازه کسی در نیاید
flat U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flattest U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
A watched pot never boils. <proverb> U چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Thank God! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
local area network U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
scattered design U طرح افشان [طرحی مخلوط و پرکار از انواع نگاره ها که بسیار پر کار بوده و تمام فضاهای متن فرش را می پوشاند.]
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
Yellow Book U مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
rhomb design U طرح قاب لوزی [این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
nails U به موقع
nailed U به موقع
nail U به موقع
occasions U موقع
at the precise moment U در سر موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
premature U بی موقع
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
occasion U موقع
occasioned U موقع
occasioning U موقع
behind time U بی موقع
siting U موقع
seasonably U به موقع
inapposite U بی موقع
terming U موقع
at an unearthy hour U بی موقع
termed U موقع
term U موقع
periods U موقع
period U موقع
inopportunely U بی موقع
tactfully U موقع شناس
situation U محل موقع
tactful U موقع شناس
rooms U محل موقع
room U محل موقع
nicked U موقع بحرانی
placing U مکان موقع
nicking U موقع بحرانی
places U مکان موقع
on the button <idiom> U درست سر موقع
tactlessly U موقع نشناس
tactless U موقع نشناس
timed U فرصت موقع
time U فرصت موقع
nick U موقع بحرانی
to be proper for U به موقع بودن
nicks U موقع بحرانی
juncture U موقع بحرانی
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
place U مکان موقع
times U فرصت موقع
positioning U موقع یابی
inopportune U بی موقع نامناسب
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
at a later period U در موقع دیگر
nails U به موقع پرداختن
in due course U در موقع خود
meal time U موقع خوراک
noontime U موقع فهر
on one occasion U دریک موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
belatedly U دیرتر از موقع
belated U دیرتر از موقع
post entry U ثبت پس از موقع
nail U به موقع پرداختن
nailed U به موقع پرداختن
seed time U موقع تخمکاری
fieldcorn U موقع جولان
by this U تا این موقع
criticalness U اهمیت موقع
situations U محل موقع
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
discreet <adj.> U موقع شناس
discrete <adj.> U موقع شناس
till his return U تا موقع برگشتن او
discretional <adj.> U موقع شناس
e. to the occasion U درخور موقع
the proper time to do a thing U موقع مناسب
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
mealtime U موقع صرف غذا
mealtimes U موقع صرف غذا
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
early resupply U تجدید اماد به موقع
pro hac vice U برای این موقع
here U در این موقع اکنون
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
opportuneness U موقعیت موقع بودن
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
playtime U موقع شروع نمایش
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
exigence U ضرورت موقع تنگ
show up U سر موقع حاضر شدن
the hour has struck U موقع بحران رسید
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion U موقع را مغتنم شمردن
premature U قبل از موقع نابهنگام
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
it is toolate.to go U دیگر موقع رفتن نیست
backfire U منفجر شدن قبل از موقع
backfired U منفجر شدن قبل از موقع
backfires U منفجر شدن قبل از موقع
backfiring U منفجر شدن قبل از موقع
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
abrazitic U مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
cut short U پیش از موقع قطع کردن
gravitas U موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
high time U اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
dimout U خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
slack water U موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
muzzle energy U نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
timed U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
gesture U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
ballast U کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
gestured U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
Will you tell me when to get off? U ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
gesturing U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
fleshing U تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
Is there train running on time? U آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
shuttered fuze U ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
throw U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. U آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
throws U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
compression U نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
overlap U تداخل رنگ ها [خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo U کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
working sails U بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
hep U وارد
familiar U وارد در
relevant U وارد
intrant U وارد
comer U وارد
conscious U وارد
pertinenet U وارد به
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com