Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
expiating
U
کفاره دادن
atoned
U
کفاره دادن
expiates
U
کفاره دادن
atone
U
کفاره دادن
purging
U
کفاره دادن
expiate
U
کفاره دادن
expiated
U
کفاره دادن
atoning
U
کفاره دادن
expiation
U
کفاره دادن
atones
U
کفاره دادن
abye
U
کفاره دادن ایستادگی کردن
aby
U
کفاره دادن ایستادگی کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
atonement
U
کفاره
expiation
U
کفاره
inexpiable
U
بی کفاره
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
inexpiableness
U
کفاره ناپذیری
expiable
U
کفاره پذیر
expiation of sims
U
کفاره گناهان
the propitiation for sins
U
کفاره گناهان
expiator
U
کفاره کننده
day of atonement
U
یوم کیپور روز کفاره
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
to grieve over anything
U
برای چیزی
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
requests
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
string out
<idiom>
U
کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers .
U
چیزی را از کف دادن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
measure
U
توقف رخ دادن چیزی
to pass somebody something
U
به کسی چیزی دادن
to hand somebody something
U
به کسی چیزی دادن
preventing
U
توقف رخ دادن چیزی
hand in
<idiom>
U
به کسی چیزی دادن
give away
<idiom>
U
دادن چیزی به کسی
prevented
U
توقف رخ دادن چیزی
put in
U
قرار دادن چیزی در
to book something
U
چیزی را سفارش دادن
to smell
[of]
U
بوی
[چیزی]
دادن
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
to lean against something
U
پشت دادن به چیزی
prevent
U
توقف رخ دادن چیزی
prevents
U
توقف رخ دادن چیزی
reimburse
U
خرج چیزی را دادن
boost
U
افزایش دادن چیزی
boosting
U
افزایش دادن چیزی
reimbursed
U
خرج چیزی را دادن
integrate
U
درشکم چیزی جا دادن
boosts
U
افزایش دادن چیزی
reimburses
U
خرج چیزی را دادن
reimbursing
U
خرج چیزی را دادن
integrates
U
درشکم چیزی جا دادن
integrating
U
درشکم چیزی جا دادن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
push
U
چیزی را زور دادن
to buoy something
[up]
U
به کسی
[چیزی]
دل دادن
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
boosted
U
افزایش دادن چیزی
to rent out something
U
کرایه دادن چیزی
to hire out something
U
اجاره دادن چیزی
to rent out something
U
اجاره دادن چیزی
to hire out something
U
کرایه دادن چیزی
to let something on a lease
U
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
pushed
U
چیزی را زور دادن
locus in quo
U
جای رخ دادن چیزی
to let something on a lease
U
کرایه دادن چیزی
pushes
U
چیزی را زور دادن
to put in
U
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
to plug in
U
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
embowel
U
در شکم چیزی قرار دادن
epitomize
U
صورت خارجی به چیزی دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com