English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the ship is hull down U کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is not very hard U چندان سخت نیست
The mountain peak is not in sight. U قله کوه پیدا نیست
abstractionism U مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
one hundred times as many U سد چندان
tenfold U ده چندان
pretty good U نه چندان بد
two fold U دو چندان
so much U چندان
folds U چندان
he drank himself to death U چندان
fold U چندان
folded U چندان
as much as U چندان که
as much a U دو چندان
sextuple U شش چندان
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
so U چندان همینطور
quantum sufficit U چندان که بس باشد
not ahunderd mails flom U نه چندان دوراز
very U چندان فراوان
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
make little of U چندان سودی نبردن از
it matters little U چندان اهمیت ندارد
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
i made little of it U چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
the dust panned out pootly U ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
it wasdone in no time U انجام این کار چندان طولی نکشید
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
octuple U هشت چندان هشت برابر کردن
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
prows U کشتی عرشه کشتی
prow U کشتی عرشه کشتی
in a good light U پیدا
indiscernible able U نا پیدا
visible U پیدا
visibility U پیدا
prosilient U پیدا
apparent U پیدا
a rare bird U کم پیدا
axiomatical U پیدا
phenomenal U پیدا
phenomenally U پیدا
keelage U حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
track U پیدا کردن
average U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
turn up <idiom> U پیدا شدن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
spottable U پیدا کردنی
smell out U با بو پیدا کردن
open roof U بام پیدا
finder U پیدا کننده
averaging U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
raise its head U پیدا شدن
scholastic agent U شاگرد پیدا کن
tracks U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
detects U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
exposures U پیدا شدن
acquire پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
find U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
trover U چیز پیدا ده
exposure U پیدا شدن
detected U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
pvogenous U از چرک پیدا شده
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
escrow U اجرایی پیدا میکند
hade U تمایل پیدا کردن
he looks malice U ازسیمای او پیدا است
tout U خریدار پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
It showed on his face. U از صورتش پیدا بود
get at able یافتنی پیدا کردنی
liaise U ارتباط پیدا کردن
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
liaised U ارتباط پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
new discovered U تازه پیدا شده
preempt U حق تقدم پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
primigenial U نخست پیدا شده
trove U چیز پیدا شده
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
declines U شیب پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
converged U تقارت پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
to think out U با فکر پیدا کردن
show up <idiom> U سر و کله اش پیدا می شود
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
demonetize U تنزل پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
to win fame U شهرت پیدا کردن
eight fold U هشت چندان هشت لا
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
respiring U امید تازه پیدا کردن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
self born U پیدا شده در نفس انسان
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
if he has found it U اگر ان را پیدا کرده باشد
respired U امید تازه پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com