English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (696 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chimney-corner U [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
fire place U شومینه
chimney-arch U قوس شومینه
chimney-piece U آذین شومینه
chimney-flue U دود رو شومینه
hearth rug U قالیچه جلو شومینه
chimney-wing U بغله های شومینه
chimney-cheek U [کناره باز شومینه]
steamboat U قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
chimney-breast U [بالای دیوار شومینه به سمت دودکش]
space heater U بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
poking U کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
pokes U کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
poke U کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
poked U کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
chimney-bar U [نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
chambranle U [قاب تزئینی دور دریچه هایی مانند درها، شومینه و غیره]
he is on his legs U کارش دایراست
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
gaseous U بخاری
stoves U بخاری
stove U بخاری
radiators U بخاری
radiator U بخاری
heaters U بخاری
heater U بخاری
halituous U بخاری
chimney U بخاری
steam lance U یخ اب کن بخاری
chimneys U بخاری
mantelpieces U نمای بخاری
mantelpiece U نمای بخاری
fire place U بخاری دیواری
mantlepieces U نمای بخاری
chimney piece U پیش بخاری
chimneypiece U نمای بخاری
chimney breasts U سینه بخاری
chimneypiece U گچ بری بخاری
chimney breast U سینه بخاری
fender U پیش بخاری
chimneys U بخاری دیواری
chimney U بخاری دیواری
grate U بخاری پنجرهای
grates U بخاری تو دیواری
grates U بخاری پنجرهای
grated U بخاری تو دیواری
grated U بخاری پنجرهای
fire screen U پنجره بخاری
grate U بخاری تو دیواری
fire guard U پیش بخاری
andiron U پیش بخاری
vapoury U بخاری بخارمانند
tun U لوله بخاری
electric heater U بخاری برقی
soot U دوده بخاری
interior heater U بخاری اتومبیل
turn cap U خفه کن بخاری
fire side U پای بخاری
poker U سیخ بخاری
fire side U بخاری دیواری
radiators U خنک کن بخاری
fire-irons U لوازم بخاری
fireside U پای بخاری
steam pile driver U شمعکوب بخاری
pokers U سیخ بخاری
fireplace U بخاری منقل
stovepipe U لوله بخاری
fireplaces U بخاری منقل
firesides U پای بخاری
mantel board U در بالای بخاری
stoker U سیخ بخاری
radiator U خنک کن بخاری
steam hammer U چکش بخاری
steam brake U ترمز بخاری
steamship U کشتی بخاری
steam pile driver U دنگ بخاری
mantelpieces U گچ بری دور بخاری
hearth rug U قالیچه پیش بخاری
abat vent U کلاهک دودکش بخاری
steam shovel U خاک انداز بخاری
wood stove U بخاری هیزمی یا چوبی
inglenook U گوشه لوله بخاری
fireguards U سپر جلو بخاری
ingle-nook U [گوشه لوله بخاری]
chimney-back U صفحه پشت بخاری
chimney piece U ارایش روی بخاری
capital U سرستون سرلوله بخاری
battery steamer U کوره باتری بخاری
firedog U سه پایه پیش بخاری
fire irons U لوازم پای بخاری
fireguard U سپر جلو بخاری
firescreen U سپر جلو بخاری
franklin stove U بخاری اختراعی فرانکلین
kitchener U بخاری خوراک پزی
mantel piece U گچبری دور بخاری
louvre U فانوس دودکش بخاری
louvers U فانوس دودکش بخاری
mantlepieces U گچ بری دور بخاری
mantlepieces U طاقچه بالا بخاری
louver U فانوس دودکش بخاری
mantelpiece U گچ بری دور بخاری
mantelpieces U طاقچه بالا بخاری
mantel U طاقچه بالا بخاری
mantelpiece U طاقچه بالا بخاری
andiron U سه پایهای که کنار بخاری می گذاشتند
heater U بخاری دستگاه تولید گرما
heaters U بخاری دستگاه تولید گرما
inhalator U اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند
fire irons U سیخ و سه پایه وسایراسبابهای جلو بخاری
chimney-mantle U [قسمت افقی پیش بخاری تزئینی]
yacht O کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
yachts U کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
chimney sweeper U کسی که دوده لوله بخاری راپاک میکند
overmantel U ارایش طاقچه دار در روی نمای بخاری
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
paddle boat U کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
steeplejack U بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
steeplejacks U بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
paddle boats U کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
snag boat U کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
non condensing U ماشین بخاری که بخار کارکرده رابجای اینکه تبدیل به اب کند بهوامی فرستد
back pressure turbine U توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
backlogs U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com