Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
burglar
U
کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
burglars
U
کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
own a house
U
خانهای دارم
polythalmous
U
چند خانهای
departmental intelligence
U
اطلاعات وزارت خانهای
own a house
U
دارای خانهای هستم
to inhabit a house
U
در خانهای ساکن شدن
to front a house with marble
U
نمای خانهای رابامرمرساختن
to let a house
U
خانهای را اجاره دادن
to have the run of a house
U
اختیار خانهای را داشتن
estaminet
U
قهوه خانهای که سیگارکشیدن درانجا ازاداست
land
U
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
alias
U
وسیله یا خانهای از صفحه گسترده داده میشود
kheda
U
کدا:خانهای که فیلهای وحشی رادران گرفتارمیسازند
aliases
U
وسیله یا خانهای از صفحه گسترده داده میشود
moonlight fliting
U
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
nucleon number
U
عدد جرمی
nuclear number
U
عدد جرمی
mass number
U
عدد جرمی
mass flow
U
دبی جرمی
frame house
U
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
mass spectrograph
U
طیف نگار جرمی
committing an offence
U
مرتکب جرمی شدن
mass spectrometry
U
طیف سنجی جرمی
mass spectrometer
U
طیف سنج جرمی
cell
U
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
burglarious
U
مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
anchor cell
U
خانهای در برنامه صفحه گسترده که ابتدای مجموعه خانه ها را معرفی میکند
palafitte
U
خانهای که درزمانهای قدیم پیش ازتاریخ روی تیرهای که دردریاچه فرومیکردند
semi detached
U
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached
U
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
cells
U
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
to be complicit in
[with]
something
U
[در جرمی]
همدستی داشتن
[قانون ]
I haven't done anything wrong.
U
من هیچ خطایی
[جرمی]
نکردم.
to become an accessory to a crime
U
در جرمی شریک شدن
[قانون ]
to be complicit in
[with]
something
U
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
public mischief
U
جرمی که مضر به حال جامعه باشد
What has he done wrong?
U
[مگر]
او
[مرد]
چه خطایی
[جرمی]
کرده است؟
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
hyperon
U
جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
true bill
U
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
supercritical fluid chromatography/mass
U
spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
s.f.c/m.s
U
mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
U
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
sthene
U
واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
incriminated
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
conscious
U
وارد
comer
U
وارد
pertinenet
U
وارد به
infare
U
وارد
familiar
U
وارد در
hep
U
وارد
intrant
U
وارد
to make an entry of
U
وارد
relevant
U
وارد
importers
U
وارد کننده
check in
U
وارد شدن
importer
U
وارد کننده
arrived in paris
U
وارد شدم
carechumen
U
تازه وارد
entered
U
وارد شدن
check-in
U
وارد شدن
enter
U
وارد شدن
check-ins
U
وارد شدن
enters
U
وارد شدن
importing
U
وارد کردن
conversant
U
وارد متبحر
imported
U
وارد کردن
immigrants
U
تازه وارد
immigrant
U
تازه وارد
import
U
وارد کردن
arriving
U
وارد شدن
arrives
U
وارد شدن
arrived
U
وارد شدن
inputting
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
knowledgeable
U
وارد بکار
initiate
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
newcomer
U
تازه وارد
newcomers
U
تازه وارد
incoming
U
وارد شونده
inducted
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
arrive
U
وارد شدن
ingoing
U
وارد شونده
intervener
U
وارد ثالث
lic
U
وارد بودن
make an entry
U
وارد کردن
new comer
U
تازه وارد
proficient
U
وارد به فن با لیاقت
versant
U
اشنا وارد
the post has come
U
پست وارد شد
inflictable
U
وارد اوردنی
bring in
U
وارد کردن
get in
U
وارد شدن
entrant
U
وارد شونده
importable
U
وارد کردنی
impotable
U
وارد کردنی
entrants
U
وارد شونده
inbound
U
وارد شونده
incomer
U
شخص وارد
impoter
U
وارد کننده
naturalizes
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalize
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalising
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalizing
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalises
U
جزوزبانی وارد شدن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
ravage
U
خرابی وارد اوردن
ravaged
U
خرابی وارد اوردن
ravages
U
خرابی وارد اوردن
ravaging
U
خرابی وارد اوردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
to crash in
[to a party]
U
سر زده وارد شدن
initiating
U
تازه وارد کردن
to barge in
U
سر زده وارد شدن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
seacraft
U
وارد به رموزدریا نوردی
importing
U
عمل وارد کردن
put into port
U
وارد بندر شدن
reimport
U
دوباره وارد کردن
new arrived
U
تازه وارد شده
barge
U
سرزده وارد شدن
barged
U
سرزده وارد شدن
log on
U
وارد شدن به سیستم
barges
U
سرزده وارد شدن
log in
U
وارد شدن به سیستم
endamage
U
خسارت وارد اوردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
impotable
U
مجازبرای وارد شدن
central load
U
نیروی وارد به مرکز
circumstantiate
U
وارد جزئیات شدن
entering group
U
گروه وارد شونده
tenderfoot
U
ادم تازه وارد
to become personal
U
وارد شخصیات شدن
muscle
U
بزور وارد شدن
muscles
U
بزور وارد شدن
get a word in edgewise
<idiom>
U
وارد شدن درمکالمه
To enter the field .
U
وارد معرکه شدن
I slipped into the room .
U
یواشکی وارد اطاق شد
import
U
عمل وارد کردن
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
To deliver (strike ) a blow .
U
ضربه وارد ساختن
To enter politics .
U
وارد سیاست شدن
To barge in on someone.
U
سر زده وارد شدن
To go into detailes.
U
وارد جزئیات شدن
weather wise
U
وارد بجریانات روز
imported
U
عمل وارد کردن
ward leonard control
U
کنترل وارد لئونارد
enter the game
U
وارد بازی شدن
inflicts
U
ضربت وارد اوردن
rosters
U
وارد صورت کردن
inflict
U
ضربت وارد اوردن
blemish
خسارت وارد کردن
inflicted
U
ضربت وارد اوردن
leakages
U
به خزانه وارد نمیشود
roster
U
وارد صورت کردن
inflicting
U
ضربت وارد اوردن
leakage
U
به خزانه وارد نمیشود
Enter it in the books .
U
آنرا دردفاتر وارد کنید
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
To be in the know . To be in the picture .
U
وارد بودن ( مطلع وآگاه )
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
As I entered the house…
U
هینطور که وارد خانه شدم
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
We entered the room together .
U
باهم وارد اطاق شدیم
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
She entered the room as naked as the day she was born .
U
لخت وعور وارد اتاق شد
She wI'll arrive on friday morning .
U
جمعه صبح وارد خواهد شد
To enter the arena .
U
وارد میدان کسی شدن
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
To make a forcible entry into a building.
U
بزور وارد ساختمانی شدن
incur
U
متحمل شدن وارد امدن
incurred
U
متحمل شدن وارد امدن
incurring
U
متحمل شدن وارد امدن
incurs
U
متحمل شدن وارد امدن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
uncharted
U
در نقشه یاجدول وارد نشده
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
the strain on a rope
U
فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
the objection will not lie
U
ان ایراد وارد نخواهد بود
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
mode
U
یات مربوطه را وارد میکند
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
modes
U
یات مربوطه را وارد میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com