Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
refusenik
U
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
refuseniks
U
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
refusniks
U
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exodus
U
مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioning
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
U
درخواست کردن درخواست وسایل
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
requisitioned
U
درخواست کردن درخواست وسایل
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
immigration
U
مهاجرت
emigration
U
مهاجرت از .....
colonization
U
مهاجرت
immigration
U
مهاجرت از .....
emigration
U
مهاجرت
migration
U
مهاجرت
flight
U
مهاجرت
requistioner
U
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
emigrated
U
مهاجرت کردن
emigrate
U
مهاجرت کردن از .....
emigrate
U
مهاجرت کردن
visitational
U
مهاجرت موسمی
emigrated
U
مهاجرت کردن از .....
transplanting
U
مهاجرت کردن
transplants
U
مهاجرت کردن
emigrating
U
مهاجرت کردن
colonising
U
مهاجرت کردن
transplant
U
مهاجرت کردن
colonises
U
مهاجرت کردن
colonize
U
مهاجرت کردن
colonised
U
مهاجرت کردن
colonizes
U
مهاجرت کردن
to expatriate oneself
U
مهاجرت کردن
migrating
U
مهاجرت کردن
migrates
U
مهاجرت کردن
migrated
U
مهاجرت کردن
colonizing
U
مهاجرت کردن
migrate
U
مهاجرت کردن
emigrating
U
مهاجرت کردن از .....
colonized
U
مهاجرت کردن
emigration
U
مهاجرت به خارج
emigrates
U
مهاجرت کردن
immigration
U
مهاجرت بداخل
migratory
U
مهاجرت کننده
migratory
U
وابسته به مهاجرت
migration of ions
U
مهاجرت یونها
emigrates
U
مهاجرت کردن از .....
visitations
U
مهاجرت موسمی
visitation
U
مهاجرت موسمی
intermigration
U
مهاجرت ازدوسو
electromigration
U
مهاجرت الکتریکی
remigrate
U
از مهاجرت برگشتن
immigrate
U
مهاجرت کردن
transplanted
U
مهاجرت کردن
immigrated
U
مهاجرت کردن
immigrates
U
مهاجرت کردن
immigrating
U
مهاجرت کردن
flight of capital
U
مهاجرت سرمایه
rural urban migration
U
مهاجرت از روستا به شهر
international migration
U
مهاجرت بین المللی
crude migration rate
U
نرخ خام مهاجرت
demography
U
مطالعه مهاجرت جمعیت
to emigrate
[to]
U
مهاجرت کردن
[به]
[به کشور دیگررفتن]
diadromous
U
مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
exodus
U
مهاجرت بنی اسرائیل از مصربه کنعان
to be registered as an alien
U
در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
passanger
U
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
transmigrant
U
که در ضمن مهاجرت ازکشورخودبکشور دیگرازکشورسومی گذر میکند
requesting
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
fire call
U
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
requests
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
forty niner
U
شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
U
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
imploration
U
درخواست
enquiry
U
درخواست
d. of a request
U
در درخواست
requisition
U
درخواست
appeals
U
درخواست
appealed
U
درخواست
requisitioned
U
درخواست
requisitions
U
درخواست
requisitioning
U
درخواست
solicitation
U
درخواست
requistion for money
U
درخواست
supplication
U
درخواست
appeal
U
درخواست
postulating
U
درخواست
indenting
U
درخواست
indent
U
درخواست
claims
U
درخواست
claiming
U
درخواست
claim
U
درخواست
indents
U
درخواست
postulates
U
درخواست
postulated
U
درخواست
postulate
U
درخواست
tendering
U
درخواست
tenderest
U
درخواست
tendered
U
درخواست
tender
U
درخواست
applications
U
درخواست
suit
U
درخواست
demands
U
درخواست
demanded
U
درخواست
demand
U
درخواست
suited
U
درخواست
application
U
درخواست
suits
U
درخواست
request
U
درخواست
requests
U
درخواست
requesting
U
درخواست
requested
U
درخواست
claimed
U
درخواست
on request of which
[at his request]
U
به درخواست او
asking and ordering
U
درخواست و سفارش
demand
U
درخواست مطالبه
demandant
U
درخواست کننده
to make an application
[to apply]
U
درخواست کردن
on call
U
بنا به درخواست
writ of subpoena
U
برگ درخواست
document number
U
شماره درخواست
excess demand
U
درخواست مازاد
fire message
U
درخواست اتش
speak for
<idiom>
U
درخواست کردن
put in for something
<idiom>
U
درخواست چیزی
materials requisition
U
درخواست مواد
demand code
U
رمز درخواست
round robin
U
درخواست کتبی
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
rrayer
U
درخواست التماس
to g. any one's request
U
درخواست کسیراپذیرفتن
stock requisition
U
درخواست کالا
supervisor request
U
درخواست نافر
supplicate
U
درخواست کردن
requisition number
U
شماره درخواست
requisition line
U
خط درخواست اماد
plead with
U
درخواست کردن
pleader
U
درخواست دادن
purchase requisition
U
درخواست خرید
at the request of
U
به خواهش
[به درخواست]
demanded
<adj.>
<past-p.>
U
درخواست شده
claimed
<adj.>
<past-p.>
U
درخواست شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
درخواست شده
request signal
U
علامت درخواست
declaration of intention
U
درخواست تابعیت
imploring
U
درخواست کردن از
entreated
U
درخواست کردن
entreating
U
درخواست کردن
entreats
U
درخواست کردن
pray
U
درخواست کردن
prayed
U
درخواست کردن
praying
U
درخواست کردن
prays
U
درخواست کردن
applying
U
درخواست دادن
applying
U
درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست دادن
entreat
U
درخواست کردن
inquiry
U
اسستسفار درخواست
inquiries
U
اسستسفار درخواست
implored
U
درخواست کردن از
implore
U
درخواست کردن از
request
U
درخواست می کنم
soliciting
U
درخواست کردن
requested
U
درخواست می کنم
requesting
U
درخواست می کنم
solicited
U
درخواست کردن
implores
U
درخواست کردن از
requests
U
درخواست می کنم
apply
U
درخواست دادن
solicit
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست کردن
demanded
U
درخواست کردن
demanded
U
درخواست مطالبه
basic requisition number
U
درخواست ابتدایی
basic requisition number
U
درخواست اولیه
application form
U
برگ درخواست
d. note
U
درخواست پرداخت
applicant
U
درخواست کننده
applicants
U
درخواست دهنده
applicants
U
درخواست کننده
demand
U
درخواست کردن
applicator
U
درخواست کننده
applicant
U
درخواست دهنده
demands
U
درخواست مطالبه
call for fire
U
درخواست اتش
demands
U
درخواست کردن
appeal for tenders
U
درخواست مزایده
solicits
U
درخواست کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
to grant an application
U
درخواست نامه ای را پذیرفتن
to solicit an office
U
درخواست ازیک شرکت
to a oneself for help
U
درخواست کمک کردن
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
call for fire
U
درخواست اتش کردن
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com