Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dutch uncle
U
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
U
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
tempered
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
hardiness
U
سختی
hard lines
U
سختی
hardness of water
U
سختی اب
privations
U
سختی
impenetrableness
U
سختی
hardily
U
به سختی
privation
U
سختی
grievousness
U
سختی
arduousness
U
سختی
astingency
U
سختی
buckram
U
سختی
hardship
U
سختی
flintiness
U
سختی
inexorability
U
سختی
intensity
U
سختی
severity
U
سختی
violence
U
سختی
implacability
U
سختی
inclemency
U
سختی
oppressiveness
U
سختی
rigor
U
سختی
rigorism
U
سختی
roughing
U
سختی
soreness
U
سختی
steeliness
U
سختی
sternness
U
سختی
terribleness
U
سختی
austerity
U
سختی
odburacy
U
سختی
long suffering
U
سختی کش
induration
U
سختی
inexpiableness
U
سختی
intenseness
U
سختی
intension
U
سختی
rigors
U
سختی
rigour
U
سختی
rigours
U
سختی
intolerableness
U
سختی
intractability
U
سختی
strictness
U
سختی
difficulty
U
سختی
difficulties
U
سختی
heavily
U
به سختی
seriously
U
به سختی
hardness
U
سختی
inflexibility
U
سختی
hardships
U
سختی
rigidity
U
سختی
stiffness
U
سختی
adamancy
U
سر سختی
tenacity
U
سختی
duress
U
سختی
toughness
U
سختی
adamancy
U
سختی
aggravation
U
سختی
rigorousness
U
سختی
refractorily
U
باسر سختی
depth of case
U
عمق سختی
rebound hardness
U
سختی جهشی
permanent hardness of water
U
سختی دایم اب
permanent hardness
U
سختی دائمی
painfulness
U
زحمت سختی
depth of hardening zone
U
عمق سختی
to suffer hardship
U
سختی کشیدن
sclerometer
U
سختی سنج
duration
U
سختی بقاء
addle
U
سختی گرفتاری
temporary hardness
U
سختی موقت
softens
U
سختی را گرفتن
strain hardness
U
سختی کشی
tenacity coefficient
U
ضریب سختی
softened
U
سختی را گرفتن
strain hardness
U
سختی درجه
soften
U
سختی را گرفتن
thermosetting
U
سختی پذیر
I hardly ate
U
من تو را سختی خوردم
softener
U
کاهنده سختی اب
hardly any
U
به سختی هیچ
[هر]
impact hardness
U
سختی برخورد
narrow circumstances
U
تنگی سختی
stubbornly
U
از روی سر سختی
granite
U
سختی استحکام
asperity
U
سختی ترشی
water hardness
U
درجه سختی آب
imperviousness
U
سختی بی اعتنائی
durometer
U
سختی سنج
resistance
U
سختی مخالفت
hardness test
U
ازمایش سختی
life of privation
U
زندگی در سختی
hardenability
U
قابلیت سختی
graveness
U
عبوسی سختی
gameness
U
جان سختی
eburnation
U
عاجی سختی
solidity
U
استواری سختی
irreconcilableness
U
سختی در عقیده
stubbornness
U
سر سختی لجاجت
acataposis
U
سختی بلع
irreconcilability
U
سختی در عقیده
hardness testing machine
U
دستگاه ازمایش سختی
drop hardness test
U
ازمایش سختی سقوطی
rebound hardness test
U
ازمایش سختی جهشی
red hardness
U
سختی گرم سرخ
brinell hardness number
U
ضریب سختی برینل
thermoplastics
U
پلاستیک سختی ناپذیر
scratch hardness tester
U
ازمایشگر سختی خراش
scratch hardness
U
درجه سختی خراش
heavy fighting is in progress
U
جنگ سختی جریان
stresses
U
سختی پریشان کردن
quenching
U
ترساندن درجه سختی
rockwell hardness test
U
ازمایش سختی راک ول
scleroscope hardness
U
دستگاه سختی سنج
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
stressing
U
سختی پریشان کردن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
vickers hardness test
U
ازمایش سختی ویکرز
to start with difficulty
U
به سختی روشن شدن
to rub through or along
U
با سختی بسر بردن
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
to escape with life and limb
U
سختی رهایی جستن
stress
U
سختی پریشان کردن
hardly a child anymore
U
دیگر به سختی بچه ای
thermoset
U
پلاستیک سختی ناپذیر
the violence of a wind
U
سختی یاتندی باد
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
to plow
[one's way]
through something
[American English]
U
با سختی در کاری جلو رفتن
to get off easy
U
بدون سختی رها یافتن
lift is full of troubles
U
زندگی را سراسر سختی است
joming test
U
ازمایش تعیین سختی فلزات
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
English is not a hard language .
U
انگلیسی زبان سختی نیست
dark horse
<idiom>
U
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
hardness tester
U
ازمایش کننده یا تستر سختی
violence
U
شدت و تندی و سختی خشونت
water softener
U
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
charley horse
U
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
thermoplast
U
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
let (someone) have it
<idiom>
U
شخصی را به سختی صدمه زدن
pressed for time
<idiom>
U
با اشکال وبه سختی وقت
footed
U
سر تیر ماده سختی راقراردادن
serverance allowance
U
حق پوشاک برای سختی هوا
to get off lightly
U
بدون سختی رها یافتن
to pile up or on the agony
U
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to get off cheaply
U
بدون سختی رها یافتن
brinell hardness test
U
طریقه اندازه گیری سختی برینل
irresistibleness
U
غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack .
U
آدم سختی (سخت گیری )است
vicker's diamond hardness tester
U
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time
<idiom>
U
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
accolade
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns
U
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
carbonet hardness
U
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
U
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
accolades
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
durometer
U
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
lignum vi tae
U
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
parkinsonism
U
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
tother
U
دیگری
thirds
U
به دیگری
t' other
U
دیگری
third
U
به دیگری
another
U
دیگری
multipoundage syatem
U
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
other
U
متفاوت دیگری
others
U
متفاوت دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
at another time
U
در زمان دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
onother's money
U
پول دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com