English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
guides U راهنمایی کردن
misguide U بد راهنمایی کردن
directing U راهنمایی کردن
marshalled U راهنمایی کردن با
marshals U راهنمایی کردن با
conduce U راهنمایی کردن
marshaled U راهنمایی کردن با
marshal U راهنمایی کردن با
marshaling U راهنمایی کردن با
guided U راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن
herald U راهنمایی کردن
instruction U راهنمایی کردن
heralded U راهنمایی کردن
airt U راهنمایی کردن
heralding U راهنمایی کردن
heralds U راهنمایی کردن
instructions U راهنمایی کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
misdirects U راهنمایی غلط کردن
misdirected U راهنمایی غلط کردن
guides U راهنمایی کردن غلاف
lead U رهبری کردن راهنمایی
instruct U اموختن به راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن غلاف
misdirect U راهنمایی غلط کردن
misdirecting U راهنمایی غلط کردن
instructs U اموختن به راهنمایی کردن
leads U رهبری کردن راهنمایی
redirecting U دوباره راهنمایی کردن
instructing U اموختن به راهنمایی کردن
redirected U دوباره راهنمایی کردن
redirect U دوباره راهنمایی کردن
instructed U اموختن به راهنمایی کردن
guided U راهنمایی کردن غلاف
redirects U دوباره راهنمایی کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots U راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted U راهنمای ناو راهنمایی کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to bow in or out U با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
call time U تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
ushers U راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered U راهنمایی کردن یساولی کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
cues U : اشاره کردن راهنمایی کردن
cue U : اشاره کردن راهنمایی کردن
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
ushering U راهنمایی کردن یساولی کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
usher U راهنمایی کردن یساولی کردن
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
thematic U موضوعی
topical U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
haze U موضوعی
local U موضوعی
locals U موضوعی
steerage U راهنمایی
admonition U راهنمایی
instruction U راهنمایی
instructions U راهنمایی
leading U راهنمایی
a piece of advice U یک راهنمایی
orientation U راهنمایی
guidance U راهنمایی
orientating U راهنمایی
orientates U راهنمایی
orientate U راهنمایی
subject schedule U برنامه موضوعی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
pilotage U راهنمایی کشتی
traffic lights U چراغ راهنمایی
vocational guidance U راهنمایی شغلی
a quick word of advice U یک راهنمایی کوچک
educational guidance U راهنمایی اموزشی
misdirection U راهنمایی غلط
indication signs U علایم راهنمایی
intelligence office U دفتر راهنمایی
leads U : راهنمایی رهبری
light U چراغ راهنمایی
lighted U چراغ راهنمایی
lead U : راهنمایی رهبری
lightest U چراغ راهنمایی
traffic signal U چراغ راهنمایی
admonitions U تذکر راهنمایی
traffic light U چراغ راهنمایی
redirection U راهنمایی مجدد
main U ی تر راهنمایی میکند
aim U مراد راهنمایی
aimed U مراد راهنمایی
aims U مراد راهنمایی
guidable U قابل راهنمایی
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
extra U موضوعی که زیادی است
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
lead out of danger U با راهنمایی از خطر رهانیدن
leading question U پرسش راهنمایی کننده
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
road traffic offences U جرائم راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office U اداره راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles [DMV] [American E] U اداره راهنمایی و رانندگی
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs U علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمایی
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
advisory system U سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance U راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commented U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty U نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com