Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to poke somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pokes
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poked
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
U
فشار با نوک انگشت حرکت
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
hustles
U
فشار دادن
pinches
U
فشار دادن
hustling
U
فشار دادن
forcing
U
فشار دادن
presses
U
فشار دادن
press
U
فشار دادن
pinch
U
فشار دادن
hustled
U
فشار دادن
push
U
فشار دادن
yerk
U
فشار دادن
pushed
U
فشار دادن
pushing
U
فشار دادن
force
U
فشار دادن
pushes
U
فشار دادن
forces
U
فشار دادن
hustle
U
فشار دادن
press
U
فشار دادن با انگشتان
push
U
نشاندن فشار دادن
clamps
U
بندزدن فشار دادن
trigger squeeze
U
فشار دادن ماشه
presses
U
فشار دادن با انگشتان
pushed
U
نشاندن فشار دادن
clamping
U
بندزدن فشار دادن
pushes
U
نشاندن فشار دادن
clamp
U
بندزدن فشار دادن
clamped
U
بندزدن فشار دادن
squeezes
U
چلاندن فشار دادن
squeeze
U
چلاندن فشار دادن
squeezing
U
چلاندن فشار دادن
squeezed
U
چلاندن فشار دادن
tension
U
بحران تحت فشار قرار دادن
tensions
U
بحران تحت فشار قرار دادن
suppressing
U
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppress
U
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppresses
U
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
pushbutton
U
آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
To try to strangle someone .
U
گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to make a typing error
[mistake]
U
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
U
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
U
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
thrusts
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clicks
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
thrusting
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clicked
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
thrust
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clicking
U
فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
click
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
embattle
U
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
to press the button
U
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
glides
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
f key
U
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
glide
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pressure breathing
U
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant
U
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
adactylous
U
بی انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
digits
U
انگشت
finger
U
انگشت
digit
U
انگشت
dactyl
U
انگشت
fingers
U
انگشت
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
fingerprints
U
اثر انگشت
fingerprinting
U
اثر انگشت
rule of thumb
U
حساب انگشت
pinky
U
انگشت کوچک
pinkie
U
انگشت کوچک
sawison keut
U
نوک دو انگشت
finger mark
U
اثر انگشت
gazing stock
U
انگشت نما
five finger
U
پنج انگشت
potentilla
U
پنج انگشت
finger print
U
اثر انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
pollex
U
انگشت شست
ring finger
U
انگشت انگشتر
fingerprinted
U
اثر انگشت
egregious
U
انگشت نما
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
forefinger
U
انگشت نشان
the middle finger
U
انگشت میانه
ring fingers
U
انگشت انگشتر
the little finger
U
انگشت کهین
cinquefoil
U
پنج انگشت
fingerprint
U
اثر انگشت
digitate
U
انگشت دار
digitiform
U
انگشت مانند
index fingers
U
انگشت نشان
fingered
U
انگشت مانند
fingered
U
انگشت دار
fingers
U
انگشت زدن
toenail
U
ناخن انگشت پا
toenails
U
ناخن انگشت پا
the ring finger
U
انگشت حلقه
notoriety
U
انگشت نمایی
forefinger
U
انگشت شهادت
forefingers
U
انگشت نشان
forefingers
U
انگشت شهادت
dactylitis
U
اماس انگشت
the first or index finger
U
انگشت نشان
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
marplot
U
انگشت به شیر زن
the first or index finger
U
انگشت شهادت
finger painting
U
نقاشی با انگشت
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
to become a byword
U
انگشت نماشدن
medius
U
انگشت میان
medius
U
انگشت وسطی
middle finger
U
انگشت میان
finger
U
انگشت زدن
cinqfoil
U
پنج انگشت
conspicuous
U
انگشت نما
soon koot
U
نوک انگشت
knuckle
U
بند انگشت
fingertip
U
نوک انگشت
little fingers
U
انگشت کوچک
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
syndacty
U
چسبیده انگشت
knuckles
U
بند انگشت
phalange
U
بند انگشت
index finger
U
انگشت نشان
fingertips
U
نوک انگشت
energy absorber
U
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
hitsu shiubi
U
مفصل انگشت وسط
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
finger glass
U
فرف انگشت شوئی
flagrant
U
انگشت نما رسوا
notoriously
U
بطور انگشت نما
pinkie
U
انگشت کوچک دست
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
finger play
U
استفاده از انگشت درشمشیربازی
phalange
U
استخوان انگشت یاپنجه
pettitoes
U
چیز بی ارزش انگشت پا
finger print department
U
اداره انگشت نگاری
finger tapping
U
ضربه زنی با انگشت
little finger
U
انگشت کوچک دست
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
knucklebone
U
استخوان بند انگشت
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
phalanges
U
استخوان انگشت گروه
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
indexed
U
نمودار انگشت سبابه
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
index
U
نمودار انگشت سبابه
polydactyl
U
چند انگشتی پر انگشت
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
proverbialize
U
انگشت نما کردن
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
high voltage transformer
U
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
toes
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jams
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
toe
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
agnus castus
U
پنج انگشت فلفل بری
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
jam
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
U
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
phalangeal
U
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
finger
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingers
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
to make an e. of oneself
U
خود را انگشت نما کردن
pizzicato
U
با ضرب نوک انگشت یاناخن
lumbrical
U
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
BNC connector
U
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
To be flabbergasted (bewildered).
U
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
toe
U
انگشت پای مهره داران جای پا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com